شفافسازی مارتین اسکورسیزی در مورد «مارول سینما نیست»
مارتین اسکورسیزی با انتشار بیانیهای طولانی، سعی در توضیح کامل صحبتهای خود در مورد فیلمهای مارول دارد.
با وجود گذشت چند هفته از انتشار صحبتهای مارتین اسکورسیزی در مورد دنیای سینمایی مارول (Marvel Cinematic Universe)، همچنان اخبار پیرامون آن ادامه دارد و در جدیدترین اخبار سینما و تلویزیون، اسکورسیزی سعی کرده است با انتشار بیانیهای به این بحثها پایان دهد؛ بیانیهای طولانی که نشان از خستهشدن این کارگردان بزرگ نسبت به حواشی اخیر دارد و او امیدوار است با این صحبتهای خود توانسته باشد بهشکل کامل نظرات و مفهوم حرفهایش را شفافسازی کرده باشد.
بیانیهی اسکورسیزی به این شرح است:
اوایل اکتبر و زمانی که در انگلیس بهسر میبردم، با مجلهی امپایر مصاحبهای کردم و در بخشی از این مصاحبه از من در مورد فیلمهای مارول سوال شد. من هم به این سوال جواب دادم و گفتم پیش از این سعی کردهام بعضی از آنها را ببینم، ولی این فیلمها برای من ساخته نشدهاند و به نظرم بیشتر شبیه پارکهای تفریحی هستند، نه فیلمهای سینمایی که در طول عمرم آنها را دیدهام و دوست داشتهام. در انتها هم گفتم این فیلمها از نظر من سینما نیستند.
بعد از آن اوضاع بهسمتی پیش رفت که به نظر میرسید عدهای بخش پایانی صحبتهای من را نوعی توهین فرض کردهاند یا آن را مدرکی مبنی بر نفرت من از مارول میدادند. واقعاً اگر افرادی چنین برداشتی از صحبتهای من کردهاند، نمیتوانم برای آنها کاری انجام دهم و چنین منظوری نداشتهام.
مقالههای مرتبط:
- مارتین اسکورسیزی فیلمهای مارول را با پارکهای تفریحی مقایسه کرد
- فرانسیس فورد کاپولا فیلمهای مارول را نفرتانگیز دانست
- واکنش مدیر دیزنی به صحبتهای منتقدان فیلمهای مارول
این روزها فیلمهای دنبالهدار زیادی ساخته میشوند که عوامل سازندهی آنها هم افرادی هنرمند و بااستعداد هستند و هر روز میتوانید اینگونه فیلمها را روی پردهی سینما تماشا کنید. و این قضیه که چنین فیلمهایی من را جذب خود نمیکنند، تنها به سلیقهی شخصی و خلق و خوی من برمیگردد. شاید اگر جوانتر بودم یا در روزگار دیگری رشد کرده و بزرگ شده بودم، من هم از تماشای این فیلمها لذت میبردم و حتی تصمیم میگرفتم خودم هم یکی از آنها را بسازم. ولی من در دوران دیگری بزرگ شدهام و طعم و مزهی دیگری از فیلمهای سینمایی را چشیدهام و مفهوم دیگری از آنها را در ذهن دارم که بسیار با دنیای سینمایی مارول متفاوت است، چیزی مثل فاصلهی کرهی زمین تا منظومهی آلفا قنطورس.
برای من و همینطور برای آندسته از فیلمسازهایی که دوستشان دارم و به آنها احترام میگذارم و البته برای دوستان من که در یک بازهی زمانی نزدیک بههم وارد جریان فیلمسازی شدیم، سینما مفهومی الهامبخش بود، مفهومی با زیباییشناسی خاص خود که احساسات مخاطب را تحریک میکرد و با الهامبخشی خود با روح و روان او درگیر میشد. سینما در مورد شخصیتها بود، شخصیتهایی پیچیده با تفاوتها و تضادهای گوناگون که حتی گاهیاوقات به تناقضهایی میرسیدند و ممکن بود در عینحال که باعث آزار رساندن به یکدیگر میشوند، همدیگر را دوست هم داشته باشند.
سینما به مفهوم روبرو شدن با چیزهای غیرمنتظره بود و مواجه شدن با نوعی زندگی که روی پردهی سالنهای سینما به تصاویری جذاب تبدیل میشد و گوشههای مختلف هنری را نمایش میداد که هرچیزی در آن امکانپذیر بود.
همین موضوع هم نکتهای کلیدی برای من بود: سینما یک فرم هنری بود. البته در همان زمان هم بحثهای زیادی پیرامون این قضیه وجود داشت و ما باید با افراد مختلفی سر این قضیه بحث و گفتگو میکردیم که سینما هم میتواند مثل ادبیات، موسیقی یا رقص یک هنر محسوب شود. همچنین در آن روزها به این نتیجه رسیده بودیم که این هنر میتواند به انواع و اقسام شکلهای گوناگون و فرمهای مختلف روی پرده نمایش داده شود. از اثری مثل کلاهخود آهنی (The Steel Helmet) به کارگردانی ساموئل فولر و پرسونا (Persona) از اینگمار برگمان، از هوا همیشه خوب است (It's Always Fair Weather) محصول استنلی دانن و جین کلی تا خیزش برج عقرب (Scorpio Rising) اثر کنت انگر، و از فیلمی مثل گذران زندگی (Vivre Sa Vie) ساختهی ژان لوک گدار تا قاتلان (The Killers) از دان سیگل.
یا مثلاً فیلمهای آلفرد هیچکاک. فکر میکنم بتوان فیلمهای هیچکاک را هم یک مجموعه یا فرنچایز دانست، فیلمهایی که اکران هرکدام از آنها اتفاقی بزرگ محسوب میشد و مثلاً تماشای فیلم پنجره عقبی (Rear Window) در یکی از آن سالنهای سینمای قدیمی، تجربهای حیرتانگیز بود که باعث میشد بین بیننده و تصویر ارتباطی خاص شکل بگیرد و مخاطب را به شدت جذب خود کند.
من بعضی از فیلمهای هیچکاک را هم بهنوعی مثل پارکهای تفریحی میدانم. مثلاً فیلم بیگانگان در قطار (Strangers on a Train) که حتی نقطهی اوج آن هم در یک Merry-go-round درون یک شهربازی شکل میگیرد (وسیلهای تفریحی که در آن افراد روی صندلیهایی معمولاً بهشکل اسب مینشینند و در محیطی دایرهای میچرخند). یا فیلم روانی (Psycho) که اکران اول آن را در نیمهشب تماشا کردم و تجربهای بههمراه داشت که هرگز فراموش نخواهم کرد، فیلمی که همه را غافلگیر و هیجانزده میکرد و کسی از دیدن آن ناامید نمیشد.
۶۰ یا ۷۰ سال بعد از آن روزها، هنوز هم به تماشای آثار هیچکاک مینشینیم، ولی آیا علت آن شوکهای فیلمها یا هیجان بالای آنها است؟ من که چنین فکر نمیکنم. برای مثال صحنههای عظیم و تماشایی فیلم شمال از شمال غربی (North by Northwest) واقعاً محشر هستند، ولی همین صحنهها هم اگر با داستان جالب فیلم و هنرنمایی کری گرانت در نمایش تنهایی و رنج شخصیتش درون این اثر همراه نمیشدند، چیزی بیشتر از تعدادی صحنهی فنی خوشساخت نبودند.
یا برای مثال نقطهی اوج بیگانگان در قطار واقعاً یک شاهکار بزرگ است، ولی علت آن به فعل و انفعال بین شخصیتهای فیلم و بازی درجهیک رابرت واکر برمیگردد، نه زرق و برق صحنه.در فیلمهای مارول اثری از ریسکپذیری دیده نمیشود و همهچیز بهشکل از پیش تعیینشده شکل میگیرد
البته عدهای هم فیلمهای هیچکاک را شبیه یکدیگر میدانند و شاید حرف اشتباهی هم نباشد و البته این شباهت خیلی با اوضاع امروز سینما و تشابهات فیلمهای مدرن متفاوت است. خیلی از المانهایی که سینما را برای من تعریف میکنند، در فیلمهای مارول غایب هستند. در این فیلمها خبری از الهامبخشی نیست، رمز و رازی وجود ندارد و آنها احساسات مخاطب را درگیر نمیکنند. در این آثار هیچ خبری از ریسک و خطرپذیری دیده نمیشود و این فیلمها تنها ساخته شدهاند تا نیازهای مشخص و از پیشتعیینشدهای را هدف بگیرند و مخاطبان خود را به شکل ثابتی خرسند و راضی کنند و همواره موضوعات یکسانی را به شکلهای مختلف نمایش دهند.
این فیلمها مثلاً دنبالهی یکدیگر هستند، ولی در حقیقت میتوان آنها را بازسازیهایی دانست که پشت سر هم اکران میشوند و یکدیگر را تکرار میکنند؛ فیلمهایی که همهچیز در آنها بهشکل مصنوعی تنظیم میشود و فقط باید به یک شکل واحد تولید شوند. این طبیعت مجموعه فیلمهای مدرن و امروزی است، فیلمهایی که با تحقیق و بررسی بازار ساخته میشوند و با مخاطبان آزمایشی امتحان میشوند تا همهچیز بهگونهای ردیف شود که مخاطب نهایی را راضی کند.
اگر بخواهم جور دیگری به این قضیه اشاره کنم، میتوانم بگویم این فیلمها در تضاد کامل با آثار افرادی چون پل توماس اندرسون، کلر دنی، اسپایک لی، آری استر، کاترین بیگلو یا وس اندرسون هستند و چیزهایی را نشان میدهند که ساختههای این افراد دنبال نمیکنند. وقتی فیلمی از این افراد را تماشا میکنم، از قبل میدانم که بهسراغ تجربهای کاملاً جدید و متفاوت خواهم رفت که غافلگیرم میکند و چیزهای تازهای به من نشان میدهد. همین قضیه هم باعث میشود تماشای این فیلمها نگرش من را در مورد داستانها و تصاویر سینمایی تغییر و ذهنیت جدیدی به من هدیه دهد.
خب، ممکن است بپرسید چرا در این حد از فیلمهای مارول دلخور هستم. چرا نمیگذارم فیلمهای ابرقهرمانی به کار خود ادامه دهند و در عین حال بقیهی فیلمها هم تولید شوند؟ دلیل این قضیه واضح است. در بخشهای مختلف آمریکا و بقیهی نقاط دنیا، اینگونه فیلمهای مجموعهای و زنجیرهای به انتخاب اصلی مردم تبدیل شدهاند و آنها برای گذراندن وقت خود در سینماها بهسراغ این فیلمها میروند. همین قضیه هم باعث شده است وارد دوران سختی برای فیلمسازی شویم و روز به روز از تعداد سالنهای سینمای مستقل که فیلمهای دیگر را اکران میکنند، کاسته شود. به همین دلیل هم سرویسهای استریم در حال جایگزینی سالنهای سینما برای فیلمهایی خارج از چرخهی آثار زنجیرهای و عظیم هستند و تا جایی که میدانم، حتی یک فیلمساز هم نیست که دوست داشته باشد محصول خود را بهجای پردهی بزرگ سینما، بهشکل خانگی نمایش دهد.
مقالههای مرتبط:
- مارتین اسکورسیزی از تصمیم خود برای همکاری با نتفلیکس دفاع کرد
- اسکورسیزی فیلمهای مارول را شکل جدیدی از هنر نامید
من هم شامل همین افراد میشوم و البته در این مدت با نتفلیکس (Netflix) برای تولید فیلم ایرلندی (The Irishman) همکاری داشتهام. همین همکاری هم باعث شد بتوانم این فیلم را بهشکلی که دوست داشتم بسازم و به همین دلیل از آنها ممنونم. خوشبختانه ما برای این فیلم اکران سینمایی هم داریم که موقعیت خیلی خوبی است، ولی مطمئناً من دوست داشتم این فیلم در سالنهای بیشتری و در زمان طولانیتری به نمایش درآید. ولی مشکل اینجا است که اکثر این سالنها در اشغال فرنچایزهای سینمایی و مجموعه فیلمهای عظیم هستند.
شاید بگویید خب این قضیهی عرضه و تقاضا است و بهخاطر علاقهی مردم به این فیلمها، سالنهای بیشتری هم به اکران آنها میپردازند. ولی من با این موضوع مخالف هستم و آنرا مثل قضیهی مرغ و تخممرغ میدانم. متأسفانه صنعت سینما بهسمتی رفته است که بهجای دادن حق انتخابهای گسترده به مردم، آنها را بهنوعی وادار به دنبال کردن یک مدل از فیلمهای سینمایی میکند و مخاطبان هم بعد از جذب شدن بهسمت این فیلمها، باز هم آثار بیشتری با همان شکل و شمایل میخواهند و این روند ادامه پیدا میکند.
ممکن است باز هم بپرسید آیا مردم نمیتوانند سایر فیلمها را در نتفلیکس، iTunes یا Hulu تماشا کنند؟ بله، میتوانند. ولی تفاوت این پلتفرمها با سالنهای سینما خیلی مشخص است و همانطور که گفتم، پردهی عظیم سینما چیزی است که هر فیلمسازی دوست دارد ساختهی خود را روی آن به مخاطبان نشان دهد.پلتفرمهای استریم امکان تولید فیلمهای سینمایی را به کارگردانها میدهند، ولی آنها آرزوی دیدن آثار خود را روی پردهی بزرگ سینما دارند
در طول ۲۰ سال گذشته، بخش تجاری صنعت سینما تغییرات زیادی کرده، ولی بدترین تغییر چیزی بوده که خیلی آرام و در خفا پیش رفته است: از بین رفتن تدریجی ریسکپذیری در سینما. خیلی از فیلمهای امروزی در نگاه اول آثاری خوشساخت و حرفهای هستند و افراد بااستعدادی هم در تولید آنها نقش دارند، ولی یکی از نیازهای اساسی سینما را هم زیر سوال بردهاند: بینش و طرز تفکری که هر هنرمند را از دیگری جدا میکند. و اکنون با فاصله گرفتن این فیلمها از ریسکپذیری، چنین بینشهایی هم در حال از بین رفتن هستند.
حتی در زمانی که نظام استودیویی بر هالیوود حاکم بود هم تنشهایی که بین هنرمندان و سرمایهداران ایجاد میشد، تنشهایی سودمند و سازنده بودند و تعدادی از بهترین فیلمهای تاریخ هم بر اثر همین اتفاقات تولید شدند؛ فیلمهایی که به قول باب دیلن، آثاری قهرمانانه و الهامبخش بودند.
ولی امروز دیگر خبری از این تنشها و کشمکشها نیست و افرادی بخشهای تجاری صنعت سینما را در دست گرفتهاند که مفهوم هنر برای آنها اهمیتی ندارد و مسیری را برای ادامهی راه خود انتخاب کردهاند که آسیب زیادی به سینما میزند. اکنون اوضاع بهشکلی شده که این صنعت به دو بخش تقسیم شده است: یکی سرگرمیهای صوتی و تصویری و دیگری هم سینما. البته این دو بخش هم گاهیاوقات با یکدیگر ترکیب میشوند و فیلمهایی داریم که هر دو مورد را در خود دارند، ولی تعداد آنها روز به روز کمتر میشود. و من واقعاً نگران هستم که سلطهی تجاری یکی از این دو روی دیگری سایه بیاندازد و بهتدریج باعث محو شدن یا حتی نابودی کامل آن شود.
این روزها کار کردن در سینما برای افرادی که رویای ساختن فیلمهای سینمایی را دارند یا میخواهند تازه کار خود را آغاز کنند، واقعاً سخت و دردناک شده است و حتی نوشتن این جملات هم من را بهشدت ناراحت و اندوهگین میکند.
شاید بتوان این صحبتهای مارتین اسکورسیزی را پایانی بر جنجالهای هفتههای اخیر در مورد فیلمهای مارول دانست و این ماجرا کمکم به پایان خود برسد؛ صحبتهایی که هرچند باعث عصبانیت و ناراحتی بخشی از طرفداران مارول و عوامل فیلمهای والت دیزنی شدند، ولی نمیتوان بعضی از واقعیتهای مطرحشده در آنها را هم نادیده گرفت.
منبع : زومجی
0 دیدگاه