گزارش باکس آفیس: از دلایل شکستِ «پرندگان شکاری» تا پیوستن سم ریمی به دنیای سینمایی مارول
آیا ریبوتِ جدید «ترنسفورمرها» به سرنوشتِ ناگوار «ترمیناتور: سرنوشت تاریک» دچار خواهد شد؟ سم ریمی چه تفاوتی با دیگر کارگردانانِ دنیای سینمایی مارول دارد؟ همراه گزارش باکس آفیس ما باشید.
گزارش باکس آفیسِ این هفته را با «پرندگان شکاری» (Birds of Prey)، جدیدترین فیلمِ کامیکبوکی دیسی شروع میکنیم که با کسب ۳۳ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار بهعنوانِ افتتاحیه، از زمانِ «جونا هکس» تاکنون، به بدترین افتتاحیهی دیسی و یکی از بدترین افتتاحیهها در بینِ فیلمهای کامیکبوکی اخیر تبدیل شد. «پرندگان شکاری» در حال حاضر فقط در صورتی میتواند سرمایهاش را برگرداند و خودش را از لحاظِ مالی توجیه کند که یا دوامِ طولانیمدتِ غیرمعمولی داشته باشد یا توسطِ کشورهای خارجی نجات داده شود. بعد از «مرد پولادین»، «بتمن علیه سوپرمن» و «جوخهی انتحار» که نقدهای ضد و نقضِ رو به منفی دریافت کردند، اما پولِ زیادی به دست آوردند، «پرندگان شکاری» در حالی نقدهای نه چندان دلگرمکنندهای دریافت نکرده که همزمان نتوانسته با عملکردِ بهترش در گیشه، تلخی آنها را بکاهد. بنابراین طبیعتا سؤال این است چه شد که اینطور شد؟ شکستِ این فیلم از چه اشتباهاتی سرچشمه میگیرد؟ مشکلِ اول زمانِ اکرانِ فیلم است. برادران وارنر باید این فیلم را حداقل یک هفته دیرتر اکران میکرد. از یک طرف کامل قابلدرک است که چرا برادران وارنر تصمیم گرفت فیلمش را در این آخرهفته اکران کند؛ بالاخره این آخرهفته همان آخرهفتهای است که آنها در سال ۲۰۱۴ با انیمیشن «لگو مووی» و در سال ۲۰۱۷ با «لگو بتمن» به موفقیت رسیدند و این موضوع دربارهی لاینزگیت و «جان ویک ۲» هم صدق میکند. اما مسئله این است که مراسمِ اسکار ۲۰۲۰ هم سه هفته زودتر از معمول در این آخرهفته برگزار شد. این روزها آنقدر تمام تمرکزِ مطبوعات و سینماروها به بزرگترین مراسمِ جوایزِ سال معطوف شده است که «پرندگان شکاری» از پوششِ کافی بهره نمیبرد. از آنجایی که هفتهی بعد مصادف با روزِ رئیسجمهور در آمریکا است، «پرندگان شکاری» در صورتِ یک هفته تأخیر، در همان آخرهفتهای اکران میشد که از زمانِ «دردویل» در سال ۲۰۰۳، تاریخِ امن و خوبی برای فیلمهای کامیکبوکی نامرسوم بوده است؛ از «گوست رایدر» در سال ۲۰۰۷ گرفته تا «کینگزمن» در سال ۲۰۱۵، «ددپول» در سال ۲۰۱۶، «بلک پنتر» در سال ۲۰۱۸ و «آلیتا: فرشتهی جنگ» در سال ۲۰۱۹. برادران وارنر امیدوار بود که «پرندگان شکاری» افتتاحیهی بزرگی را تجربه کند و سپس از آخرهفتهی روزِ ریاستجمهوری برای کاهشِ افت فروشِ پسا-افتتاحیهی این فیلم استفاده کند. اما این استراتژی ریسکی جواب نداد.
مقالات مرتبط
مشکلِ دوم این است که برادران وارنر باید عنوانِ این فیلم را به «هارلی کویین و پرندگان شکاری» تغییر میداد. گرچه «پرندگانِ شکاری» عنوانِ ارزشمند و شناختهشدهای برای کامیکبوکخوانها است، اما این نام به همان اندازه قادر به جلب نظرِ عمومِ سینماروها نیست؛ مخصوصا باتوجهبه اینکه «پرندگان شکاری» با هدفِ ساختِ اسپینآفی برای هارلی کویین چراغ سبز گرفت؛ حتی عدهای از منتقدان از اینکه «پرندگان شکاری» در حالی بهعنوان یک فیلمِ تیمی تبلیغات شده که در واقعیت، فیلمِ مستقلِ هارلی کویین را دارد به آن ایراد گرفتهاند. از یک طرف ماهیتِ هارلی کویین بهعنوانِ یک کاراکتر محبوب، زیرعنوانِ مسخرهی فیلم («و رهایی فانتزی یک هارلی کویین») را توجیه میکند، اما از طرف دیگر تاکید روی عنوانِ «پرندگان شکاری»، کار خاصی در جلب نظرِ عمومِ سینماروها انجام نداد. اما یکی دیگر از دلایلِ شکستِ «پرندگان شکاری» این بود که این فیلم بهعنوانِ دنبالهی نه چندان نزدیک به «جوخهی انتحار»، از هیچکدام از ستارههای اصلیاش یعنی بتمن، جوکر یا ویل اِسمیت بهره نمیبرد. اینکه عمومِ سینماروها چقدر «جوخهی انتحار» را بیشتر از منتقدان و طرفدارانِ هاردکور دوست داشتند معلوم نیست، اما این فیلم با وجود افت فروشِ ۶۷ درصدیاش در هفتهی دوم نمایشش، به ۳۲۵ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۷۴۵ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۱۳۳ میلیون دلار افتتاحیه دست یافت. از یک طرف ممکن از «پرندگان شکاری» در حال مجازات شدن به خاطرِ گناهانِ پدرش است. بعد از تجربهی بدی که مردم در هنگامِ تماشای «جوخهی انتحار» داشتند، آنها ممکن است «پرندگانِ شکاری» را با وجودِ کیفیتِ بهترش نسبت به فیلمِ قبلی، نادیده گرفته باشند. اما از طرف دیگر هم ممکن است شکستِ «پرندگان شکاری» به خاطر عدم بهره بُردن از عناصرِ تجاری «جوخهی انتحار» باشد. یکی از مهمترین دلایلی که برخلافِ نقدهای اسفناکش، به شکوفایی «جوخهی انتحار» در گیشه منجر شد، ماهیتِ آن بهعنوانِ اولین فیلمِ لایواکشنِ هارلی کویین که شاملِ حضورِ کوتاه بتمن و جوکر میشد و از ستارهای همچون ویل اسمیت در نقش ددشات بهره میبرد بود. «پرندگان شکاری» اما هیچکدام از این عناصر را نداشت و تنها شباهتش به «جوخهی انتحار» به آرت استایلِ آن و درجهبندی سنی بزرگسالانهاش خلاصه شده بود. «جوخهی انتحار» در حالی از ستارههای سینمایی در قالب ویل اسمیت و بن افلک و کاراکترهای شناختهشده در قالب هارلی کویین، بتمن و جوکر بهره میبرد که تنها سوپراستارِ «پرندگان شکاری» به هارلی کویین خلاصه شده است که تازه احتمالا شهرتِ این یکی هم در بینِ عموم مردم زیادی دست بالا گرفته شده است.
«پرندگان شکاری» در حالی از بازیگرانِ بااستعدادی همچون مارگو رابی و ایوان مکگرگور بهره میبرد که آنها بازیگرانی که قادر به کشیدنِ مردم به سینماها باشند نیستند؛ این موضوع دربارهی دیگر اعضای گروه بازیگرانش هم صدق میکند. همچنین کاراکترهای کامیکبوکی حاضر در این فیلم مثل هانترس، قناری سیاه، کاساندرا کِین و غیره هم کاراکترهای ستارهای در مایههای ونوم، ددپول یا جوکر نیستند. عملکردِ ضعیفِ «پرندگان شکاری» دوباره ثابت میکند که هیجانزدگی آنلاین نباید بهعنوان علاقهی عموم مردم ترجمه شود. اما شاید یکی از کلیدیترین دلایلِ شکستِ «پرندگان شکاری»، «پسران بد تا ابد» باشد؛ «پسران بد ۳» با زودتر فراهم کردنِ همان چیزی که «پرندگان شکاری» میخواست بهعنوان یک اکشن/کمدی بزرگسالانه ارائه کند، آن را از یک تجربهی منحصربهفرد به یک تجربهی تکراری تنزل داد. نکتهی کنایهآمیزِ ماجرا این است که دنبالهی یک فیلمِ موفق با حضور ویل اسمیت که از ویل اسمیت بهره نمیبرد توسط دنبالهی مجموعهی دیگری با حضور ویل اسمیت از ویل اسمیت بهره میبرد شکست خورده است. «پسران بد ۳» به این دلیل فراتر از خوشبینانهترین پیشبینیها ظاهر شد، چون از لحاظِ کیفی خیلی بهتر از چیزی که انتظار میرفت بود. در مقابل، «پرندگان شکاری» بهجای اینکه خیلی بهتر از «جوخهی انتحار» ظاهر شود و از این طریق کسانی را که خاطرهی بدی از «جوخهی انتحار» دارند متقاعد کنند که این بار با دفعهی قبلی فرق میکند، در بهترین حالت فقط کمی بهتر از «جوخهی انتحار» است و در بدترین حالت فرقی با «جوخهی انتحار» نمیکند. به این ترتیب، «پسران بد ۳» جایگاهِ «پرندگان شکاری» را بهعنوان یک بلاکباسترِ بزرگسالانه، بهعنوان رویدادِ سینمایی پسا-کریسمس و بهعنوانِ اولین بلاکباسترِ سال دزدید. حالا که حرف از درجهسنی بزرگسالانهی این فیلم شد باید گفت که درجهسنی «پرندگان شکاری» یکی دیگر از متهمانِ ردیفِ اول پروندهی شکستِ این فیلم است. گرچه این حقیقت که برادران وارنر به سازندگانِ فیلم اجازه داد تا همان چیزی که دوست داشتند را بسازند عالی است، اما این حرکت به همان اندازه که دستِ فیلم را از لحاظِ آزادی هنری باز گذاشته است، به همان اندازه هم از لحاظ تجاری محدودش کرده است؛ درجهسنی بزرگسالانهی این فیلم یعنی بخشِ قابلتوجهای از تماشاگرانِ احتمالیاش بچههایی بودند که اجازه دیدنِ آن را نداشتند یا والدینی بودند که حاضر نشدند برای دیدنِ این فیلم، پرستارِ بچه استخدام کنند.
همچنین درجه سنی بزرگسالانهی «پرندگان شکاری» علاوهبر محدود کردنِ تماشاگرانش، جلوی آن را از تبدیل شدن به یک گزینهی منحصربهفرد در بازار گرفت. این فیلم در محاصرهی فیلمهای بزرگسالانهی متعددی مثل «پسران بد ۳»، «۱۹۱۷»، «جنتلمنها» و از هفتهی آینده «مرد نامرئی» قرار دارد. اگر «پرندگان شکاری» با درجه سنی کودکپسندانهای اکران میشد، آن وقت نهتنها در در مقایسه با فیلمهای دور و اطرافش، بلکه در مقایسه با اکشنهای زنمحوری مثل «دنیای زیرین» (Underworld)، «رزیدنت ایول» (Resident Evil) و «لوسی» (Lucy) که بچهها قادر به دیدنشان هستند نیز در موقعیتِ یگانهای قرار میگرفت. یکی از دلایلی که «واندر وومن» را در سالِ ۲۰۱۷ به چنین موفقیتِ غولآسایی تبدیل کرد، به خاطر این بود که برخی از اکشنهای زنمحورِ سالهای قبل مثل «سالت» یا «هانگر گیمز»ها بیش از اندازه خشن بودند. وضعیتِ فعلی «پرندگان شکاری» درست برعکسِ اتفاقِ مشابهای در سال ۲۰۱۷ است. اگر یادتان باشد «ونوم» بهدلیلِ ماهیتش بهعنوانِ یک فیلمِ کودکپسندانه توانست به فیلمِ منحصربهفردی در مقایسه با فیلمهای بزرگسالانهی پیرامونش مثل «ستارهای متولد میشود»، «نخستین انسان» و «هالووین» تبدیل شود. «پرندگان شکاری» باید از «ونوم» درس میگرفت. درنهایت، «پرندگان شکاری» حتی اگر در بهترین حالت عملکردی شبیه به «لگو مووی ۲» (۳/۱ برابر افتتاحیهی ۳۴/۱ میلیونیاش) یا «جان ویک ۲» (۲/۹۹ برابر افتتاحیهی ۳۰/۴ میلیونیاش) داشته باشد، به ۱۰۰ تا ۱۰۴ میلیون دلار فروشِ خانگی دست خواهد یافت و اگر دوامی شبیه به دنبالههای «پنجاه طیف» (Fifty Shades) داشته باشد (۲/۵ برابر افتتاحیه)، فروشِ نهایی ۸۵ تا ۹۰ میلیون دلاریاش پیشبینی میشود. این فیلم با ۸۱ میلیون دلاری که تاکنون در دنیا فروخته است (که شامل درآمدِ ناامیدکنندهی ۴۸ میلیون دلار از کشورهای خارجی میشود) امید میرود که این فیلم بهجای «جان ویک ۲» (۵۰ درصد خانگی / ۵۰ درصد خارجی)، عملکردی شبیه به «شزم» (۳۵ درصد خانگی / ۶۵ درصد خارجی) داشته باشد. این فیلم در خوشبینامهترین حالت ممکن با عملکردی شبیه به «لگو بتمن» (۳/۳ برابر افتتاحیه ۵۳ میلیونیاش) به ۱۱۱ میلیون دلار فروشِ خانگی میرسد که در صورتِ کسب ۶۵ درصد از درآمدش از کشورهای خارجی، به ۳۱۷ میلیون دلار درآمدِ جهانی خواهد رسید. اما در بدبینامهترین حالت ممکن با دوامی شبیه به دنبالههای «پنجاه طیف» و کسب ۵۰ درصد از درآمدش از کشورهای خارجی، به ۹۰ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۱۶۸ میلیون دلار فروشِ جهانی دست خواهد یافت که برابر با ریبوتِ «فنتستیک فور» از چهار سال پیش است. برادران وارنر باید امیدوار باشد که این فیلم در بدترین حالت از درآمد ۲۵۰ تا ۲۶۰ میلیون دلاری «مردان سیاهپوش: بینالمللی»، «دارک فینیکس» و «ترمیناتور: سرنوشتِ تاریک» عبور کند.
اما در زمینهی فیلمهای قدیمی جدول، «پسران بد تا ابد» (Bad Boys for Life) را داریم که ۱۲ میلیون دلار دیگر در چهارمین آخرهفتهاش کسب کرد. محصولِ ۹۰ میلیون دلاری سونی تاکنون ۱۶۶ میلیون و ۳۲۷ هزار دلار در گیشهی خانگی کسب کرده است و از مرز ۳۳۶ میلیون دلار درآمدِ جهانی عبور کرده است. با این وضعیت، «پسران بد ۳» به اولین فیلمِ تاریخِ ماه ژانویه که از مرز ۲۰۰ میلیون دلار فروشِ خانگی عبور میکند تبدیل خواهد شد و یکی از پُرفروشترین اکشنهای تاریخ باکس آفیس لقب خواهد گرفت. جالب است بدانید که «پسران بد ۳» به محض عبور از درآمدِ ۱۹۱ میلیون دلار، پشتسر «ساعت شلوغی ۲» (۲۲۶ میلیون دلار در سال ۲۰۰۱) و «مردان سیاهپوش» (۲۵۰ میلیون دلار در سال ۱۹۹۷)، در جایگاه سوم پُرفروشترین فیلمهای اکشن/کمدی پلیسی قرار میگیرد و به محض اینکه از مرز ۱۹۳ میلیون دلار عبور کند، درآمدِ خالصِ «پسران بد ۲» (۱۳۸ میلیون دلار) با احتساب نرخ تورم را پشت سر میگذارد. این فیلم تا هفتهی بعد از مرز ۱۷۶ میلیون دلار عبور خواهد کرد تا «ایر فورس وان» (۱۷۱ میلیون دلار)، «ماتریکس» (۱۷۱ میلیون دلار) و «جان ویک ۳» (۱۷۳ میلیون دلار) را پشت سر بگذارد. این فیلم بدون احتساب نرخ تورم پایینتر از «ترمیناتور ۲: روز داوری» (۲۰۴ میلیون دلار)، «لوگان» (۲۲۹ میلیون دلار)، «ماتریکس: بارگذاری مجدد» (۲۷۹ میلیون دلار)، «ددپول ۲» (۳۲۴ میلیون دلار)، «تکتیراندازِ آمریکایی» (۳۵۰ میلیون دلار) و «ددپول» (۳۶۳ میلیون دلار)، یکی از پُرفروشترین اکشنهای تاریخِ سینما حساب میشود. حالا که «پرندگان شکاری» در موقعیتِ دفاعی قرار گرفته است، «پسران بد ۳» همچنان حکمِ رویدادِ سینمایی فعلی سینما را دارد. حالا که «پسران بد ۳» مهمترین رقیبش را کنار زده است، این احتمال وجود دارد که این فیلم بتواند در گیشهی آمریکای شمالی، درآمدِ بهتری نسبت به «جایی برای مُردن نیست» («اسپکتر» ۲۰۰ میلیون دلار فروخت و به دومین فیلم تاریخ جیمز باند در این زمینه بعد از درآمد ۳۰۴ میلیونی «اسکایفال» تبدیل شد) و «سریع و خشن ۹» («سریع و خشن ۸» ۲۲۶ میلیون دلار در خانه فروخت) داشته باشد.
مقالات مرتبط
- گزارش باکس آفیس هفته گذشته: Avengers: Endgame یک رکورد جدید به نام خودش ثبت کرد
- چگونه «آواتار» به آخرین بلاکباسترِ کاملا اورجینال سینما تبدیل شد؟
- برنده نبرد «جان ویک ۴» و «ماتریکس ۴» کدامیک خواهد بود؟
- دلیل عملکردِ ناامیدکننده فیلمهای اخیر سوپرمن در گیشه چیست؟
- جوکر، واندر وومن و آکوآمن چگونه فکر دنیاهای سینمایی را از سر دیسی بیرون کردند؟
- چرا «جوکر» یک میلیاردی شدنش را مدیون جیمز باند و واندر وومن است؟
- نقطه مشترک «ظهور اسکایواکر» با «شوالیهی تاریکی» و «اونجرز» چیست؟
- آیا موفقیت «جوکر» آغازگر دوران جدیدی از سینمای ابرقهرمانی خواهد بود؟
- چرا «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» تاثیرگذارترین فیلم در موفقیت مارول در گیشه بود؟
- محاسبه سود و زیان خالص بلاکباسترهای سال ۲۰۱۸
درهرصورت، «پسران بد ۳» با عملکردی فراتر از انتظارات دوباره نشان داد که ویل اسمیت تا وقتی که با یک برندِ شناختهشده گره خورده باشد، ستارهی پولسازی است و همچنین این فیلم نشان داد که هنوز برای فیلمهای بزرگسالانهی ستارهمحوری که شاملِ عناصرِ فانتزی و جادوگران و ابرقهرمانان و دزدان دریایی یا رُباتها نمیشوند، مخاطب وجود دارد. سونی در حال حاضر با وجود «جومانجی: مرحلهی بعد» (۲۹۸ میلیون دلار)، «زنان کوچک» که هفتهی گذشته ۱۰۰ میلیون دلاری شد، «یک روز زیبا در محله» که با کمترین توجه در فصل اسکار، ۶۱ میلیون دلار فروخته، در شرایطِ خیلی خوبی به سر میبرد. اما در جایگاه دوم درام جنگی «۱۹۱۷» جای دارد که با تجربهی ۵ درصد افت فروش، ۹ میلیون دلار در پنجمین آخرهفتهاش کسب کرد. این فیلم ۹۰ میلیون دلاری تاکنون ۱۳۲ میلیون و ۵۴۳ هزار دلار در خانه و ۲۸۷ میلیون دلار در دنیا کسب کرده است. این فیلم در صورتی که برنده بهترین فیلم اسکار میشد، میتوانست با کسب ۱۴۲ میلیون دلار، به پُرفروشترین برنده فیلم اسکار از زمان «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» (۳۷۱ میلیون دلار) در سال ۲۰۰۴ تبدیل شود. اگر هرکدام از «۱۹۱۷»، «زنان کوچک»، «روزی روزگاری در هالیوود» یا «جوکر» برنده بهترین فیلم اسکار میشدند، به اولین برنده ۱۰۰ میلیون دلاری از زمان «آرگو» در سال ۲۰۱۳ تبدیل میشدند. اما هیچکدام از اینها اتفاق نیافتد و اسکار بهترین فیلم به «انگل» (۳۳ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار در خانه اما ۱۶۶ میلیون دلار در دنیا) رسید. در جایگاهِ چهارمِ جدول به «دولیتل» (Dolittle) برمیخوریم که پس از تجربهی فقط ۱۲ درصد افت فروش، ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار در چهارمین آخرهفتهاش کسب کرد و به مجموعِ ۲۴ روزهی ۶۳ میلیون و ۹۶۰ هزار دلار دست یافت. این افت فروشِ خیلی خوبی است که دلیلِ اصلیاش به خاطر ماهیتِ «دولیتل» بهعنوانِ تنها فیلم کودکپسندانهی بازار است. اگر درآمدِ این فیلم بهتر بود یا بودجهاش پایین بود، آن وقت میتوانستیم شگفتزده شویم. درآمدِ جهانی ۱۵۸/۷ میلیون دلاری این فیلم از ۱۷۵ میلیون دلار بودجه اصلا خوب نیست. «جومانجی: مرحلهی بعد» (Jumanji: The Next Level) با تجربهی ۷ درصد افت فروش در نهمین آخرهفتهاش، ۵/۶ میلیون دلار کسب کرد و به مجموعِ ۲۹۸/۵ هزار دلار دست یافت. این فیلم تاکنون ۷۶۸ میلیون دلار در دنیا فروخته است تا با عبور از «هابز و شاو» (۷۵۹ میلیون دلار) به پُرفروشترین فیلم غیردیزنی/غیردیسی/غیرمارولی سال گذشته تبدیل شود. فیلمِ گنگستری «جنتلمنها» (The Gentlemen) با کسب ۴ میلیون و ۲۷۰ هزار دلار سومین آخرهفتهاش، به ۲۷ میلیون دلار فروشِ خانگی رسید. این فیلم با عبور از «قاپزنی» (۳۰ میلیون دلار) تا هفتهی آینده، به پُرفروشترین فیلمِ گنگستری گای ریچی بدون احتساب نزخ تورم تبدیل خواهد شد. فیلم ترسناکِ «هانسل و گرتل» (Gretel & Hansel) در دومین آخرهفتهاش، ۳ میلیون و ۵۱۰ هزار دلار کسب کرد و به مجموعِ ۱۰ روزهی ۱۱ میلیون و ۵۳۵ هزار دلار دست یافت. «چاقوکشی» (Knives Out) در آخرهفتهی اسکار ۲ میلیون و ۳۴۰ هزار دلار در یازدهمین آخرهفتهاش فروخت و به مجموعِ ۱۰ فیلم برترِ باکس آفیس بازگشت. محصولِ ۴۰ میلیون دلاری لاینزگیت تاکنون ۱۵۹ میلیون دلار در خانه و ۲۹۹ میلیون دلار در دنیا فروخته است. «زنان کوچک» (Little Women)، محصولِ سونی ۲ میلیون و ۳۲۰ هزار دلار در نهمین آخرهفتهاش کسب کرد و به مجموعِ ۱۰۲ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار در خانه و ۱۷۷ میلیون دلار در دنیا دست یافت. در ردهی دهمِ جدول، «جنگ ستارگان: ظهور اسکایواکر» (Star Wars: The Rise of Skywalker)، محصولِ دیزنی را پیدا میکنیم که ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار در هشتمین آخرهفتهاش به دست آورد. این فیلم تاکنون ۵۱۰ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار در خانه و یک میلیارد و ۶۵ میلیون دلار در دنیا فروخته است.
حالا که حرف از دیزنی شد، باید گفت که مهمترین خبرِ باکس آفیسی هفتهی گذشته از درهای این شرکت بیرون آمد؛ چند روز پیش خبر رسید که دیزنی و مارول احتمالا قصدِ استخدام کردنِ سم ریمی و جایگزین کردن او با اسکات دریکسون برای ساختِ «دکتر استرنج و دنیاهای موازی جنون» (Doctor Strange and the Multiverse Of Madness) را دارند. دریکسون صندلی کارگردانی این فیلم را یک ماه پیش ترک کرد؛ اتفاقی که باتوجهبه عملکردِ نسبتا خوبِ «دکتر استرنج» نزدِ منتقدان و درآمدِ ۶۷۷ میلیون دلاریاش در اواخر ۲۰۱۶، غافلگیرکننده بود. معلوم نیست عدم توافقِ دریکسون و کوین فایگی از مقدار عناصرِ ترسناکِ این فیلم سرچشمه میگیرد یا اینکه چقدر این فیلم به سریالِ «وانداویژن» ارتباط خواهد داشت، اما دریکسون به جدیدترین کارگردانی که راهش را از دنیای سینمایی مارول جدا کرده تبدیل شده است. ولی چیزی که حتی بیشتر از جدایی دریکسون سروصدا کرد، احتمالِ جایگزین شدنِ او با کسی است که فیلمهای «مرد عنکبوتی»اش حکم «اونجرز»های زمانهی خودشان را داشتند. همانطور که احتمالا میدانید، سم ریمی یکی از آن فیلمسازانِ پیشگامی است که فیلمهای «مردگان شرور»اش به هزاران کُپی از روی آن منجر شد؛ آن فیلمها درواقع مسئولِ خلق یک زیرژانر هستند و بروس کمپل در نقش اشلی ویلیامز را برای بچههایی که با این فیلمها بزرگ شدند («مردگان شریر ۲» در سال ۱۹۸۷ و «ارتش تاریکی» در سال ۱۹۹۳)، به یکی از نمادهای فرهنگِ عامه تبدیل کرد. همچنین گرچه ریمی هدایتِ فیلمهای استودیویی مختلفی مثل «هدیه» (The Gift)، «یک نقشه ساده» (A Simple Plan)، «دارکمن» (Darkman) و غیره را در کارنامه دارد، ولی او بیش از هر چیز دیگری با سهگانهی اورجینالِ «مرد عنکبوتی» شناخته میشود؛ قسمت اول «مرد عنکبوتی» از زمانِ «بتمن»، ساختهی تیم برتون اولین باری بود که یک فیلمِ کامیکبوکی به یک بلاکباسترِ درجهیکِ جهانی تبدیل میشد. قسمتِ اول «مرد عنکبوتی» سوار بر امواجِ بلندِ وطنپرستی پسا-حادثهی یازده سپتامر، نقدهای عالی و لحظهشماری طرفداران برای دیدنِ اولین فیلم بزرگِ اسپایدرمن به مدت یک دهه، به اولین فیلم با افتتاحیهی بیش از ۱۰۰ میلیون دلار در تابستانِ ۲۰۰۲ تبدیل شد و رفت تا به ۸۲۱ میلیون دلار فروشِ جهانی دست پیدا کند. «مرد عنکبوتی ۲» در حالی با نقدهای فوقالعاده مثبتی که دریافت کرد ۷۸۳ میلیون دلار در دنیا فروخت که «مرد عنکبوتی ۳» با وجود نقدهای ضد و نقیضش، حتی بدون بهره بُردن از نسخهی سهبعدی، آیمکس و گسترشِ بازار چین، ۸۹۰ میلیون دلار از ۲۶۰ میلیون دلار بودجه در دنیا فروخت. بااینحال، مخالفتهای ریمی و استودیو (استودیو، ریمی را برای افزودن ونوم به فیلم سوم تحتفشار قرار داده بود) و نگرانیها سر افزایشِ بیش از اندازهی بودجهی فیلم چهارم باعث شد تا سونی و ریمی از هم جدا شوند. حدود ۱۰ سال پیش بود که سونی اعلام کرد این مجموعه را با «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» ریبوت خواهد کرد.
تمامِ اینها ریمی را به انتخابِ جالبتوجهای برای «دکتر استرنج ۲» تبدیل میکند. چرا که این اولین باری است که فیلمسازی با رزومهای که شاملِ بلاکباسترهایی به بزرگی فیلمهای دنیای سینمایی مارول میشود، به این مجموعه پیوسته است. «مرد عنکبوتی» با احتساب نرخ تورم (۴۰۲ میلیون دلار در سال ۲۰۰۲ / ۶۳۸ میلیون به نرخ امروز)، منهای «بلک پنتر» (۷۰۰ میلیون دلار) و «شوالیهی تاریکی» (۵۳۴ میلیون در سال ۲۰۰۸ / ۶۷۵ میلیون به نرخ امروز) بیشتر از تمام فیلمهای ابرقهرمانی سولو در آمریکای شمالی فروخته است. درآمدِ ۸۹۰ میلیون دلاری «مرد عنکبوتی ۳» به نرخ امروز چیزی حدود یک میلیارد و ۱۸۱ میلیون دلار و درآمد ۸۲۱ میلیون دلاری «مرد عنکبوتی» حدود یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار بخ نرخ امروز حساب میشود. این اولین باری است که مارول سراغِ کارگردانی رفته است که حداقل در دورانِ اوجش، «بزرگتر از مارول» بوده است. تاکنون در حالی مارول، فیلمسازانش را در کانون توجه قرار میداد که این بار سم ریمی به مارول اعتبار خواهد بخشید. «مرد عنکبوتی ۳» ۱۳ سال پیش عرضه شد، «مرا به جهنم ببر» (Drag Me to Hell) در سال ۲۰۰۹ اکران شد و حتی «اُز: بزرگ و قدرتمند» به ۴۹۴ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۲۱۵ میلیون دلار بودجه در سال ۲۰۱۳ دست یافت. این حرفها به این معنی نیست که سم ریمی سقوط کرده است، بلکه به این معنا است که دیگر سینمای امروز به اندازهی گذشته جایی برای فیلمهایی مثل «به خاطر عشق به بازی» (For the Love of the Game) یا «سریع و مُرده» (The Quick and the Dead) ندارد. کاری که مارول با استخدامِ احتمالی سم ریمی انجام میدهد شبیه به نزدیک شدنِ برادران وارنر به استخدام رابرت زمهکیس (که با کمدیهای سفر در زمانش معروف است) برای «فلش» است. چیزی که درباره انتخاب ریمی جالب است این است که رزومهی ریمی استراتژی مارول در فازِ اول مجموعهاش در زمینهی انتخابِ فیلمسازانی که فیلمهای قبلیشان شبیه به فیلمهای مارول است یادآوری میکند. آنها کنت برانا که به فیلمهای شکسپیریاش معروف است را برای کارگردانی قسمت اول «ثور» انتخاب کردند. جو جانسون، سازندهی «راکتیر» (The Rocketeer) و «پارک ژوراسیک ۳» را برای کارگردانی «کاپیتان آمریکا: اولین انتقامجو» استخدام کردند. «اونجرز» شبیه به فینالِ سریالهای جانس ویدن مثل «فایرفلای» از آب در آمد و «مرد آهنی ۳» هم شاملِ تمام خصوصیاتِ اکشن/کمدیهای کریسمسی شین بلک میشود. حتی دو فیلم «انتمن» هم یادآورِ جنسِ فیلمهای قبلی پیتون رید هستند.این اولین باری است که فیلمسازی با رزومهای که شاملِ بلاکباسترهایی به بزرگی فیلمهای دنیای سینمایی مارول میشود، به این مجموعه پیوسته است
مارول اما از آن زمان تاکنون سراغِ فیلمسازانِ مستقل که خودشان را در حوزهی فیلمهایی که برای مارول میسازند ثابت نکردهاند رفتهاند. آنها تایتا وایتیتی را برای «ثور: رگناروک» استخدام کردند. «بلک پنتر» را به رایان کوگلر که با «ایستگاه فروتویل» و «کرید» شناخته میشد تقدیم کردند و اولین فیلمِ پُرخرجِ جیمز گان را به سازندهی «خزیدن» (Slither) و «سوپر» (Super) دادند. مارول ازطریقِ استخدام این مستقلسازان میخواهد راحتتر کنترلشان کند یا فیلمهای بلاکباستریاش را با محبوبیتِ فیلمهای مستقلِ آنها گره بزند؛ مخصوصا باتوجهبه اینکه بهتازگی مشخص شد که عدم تجربه داشتنِ کارگردانانشان در زمینهی کوریوگرافی اکشن برای آنها بیاهمیت است و این کار را به تیمِ جلوههای ویژه میسپارند. بنابراین وقتی مارول کسی مثل کلویی ژائو، سازندهی «سوارکار» (The Rider) را برای «اِترنالها» (The Eternals) انتخاب میکند کسی تعجب نمیکند. از همین رو، استخدامِ فیلمساز باتجربهای در زمینهی بلاکباسترسازی، با رزومهی درخشانی در زمینهی فیلمهای گیکپسند مثل سم ریمی در تضاد با روندِ معمولِ مارول قرار میگیرد. اینکه ترکیبِ سم ریمی و مارول چه نتیجهای در پی خواهد داشت کنجکاویبرانگیز است؛ چرا که «دکتر استرنج ۲» نهتنها حکم بقسمتِ افتتاحیهی خط داستانی فاز چهارم مارول را دارد، بلکه قرار است نقش متصلکنندهی سریالهای دیزنیپلاس به فیلمهای مارول را ایفا کند و همزمان نقشِ معرفیکنندهی دنیاهای موازی و زمینهچینی اتفاقاتِ آینده را برعهده دارد. این در حالی است که «مرد عنکبوتی ۲» درحالیکه بهعنوانِ بهترین فیلمِ سهگانهی ریمی شناخته میشود که از شلوغیهای قسمت اول میکاهد و روی شخصیتِ پیتر پارکر تمرکز میکند. همچنین آخرین باری که ریمی با درخواستهای شرکت درگیر شد، نتیجه به «مرد عنکبوتی ۳» که به داستانِ بیش از اندازه شلوغ و درهمبرهمش معروف است منجر شد. با این وجود، نباید فراموش کنیم که کوین فایگی دستیارِ تهیهکنندهی «مرد عنکبوتی» و تهیهکنندهی اجرایی دنبالههایش بوده است. شاید کوین فایگی به ریمی قول بدهد که در صورتِ به دست گرفتنِ هدایت «دکتر استرنج ۲»، خاطراتِ تلخش از درگیریاش با سونی سر «مرد عنکبوتی ۳» تکرار نخواهد شد. روی هم رفته، سم ریمی انتخابِ شوکهکنندهای است. فیلمهای «مرد عنکبوتی» ریمی حکمِ اونجرزهای دورانِ خودشان را داشتند. در صورت استخدامِ ریمی، او به اولینِ فیلمسازِ استودیوی کهنهکاری که از زمان جو جانسون برای «کاپیتان آمریکا» انتخاب شد، تبدیل میشود. همچنین «دکتر استرنج ۲» بهدلیلِ فیلمی که با دنیاهای موازی مارول کار دارد میتواند فرصت مناسبی باشد تا ریمی به «مرد عنکبوتی ۴» سر بزند و دوباره از اسپایدرمنِ توبی مکگوایر استفاده کند. سم ریمی انتخابِ نامرسومی برای «دکتر استرنج و دنیاهای موازی جنون» است؛ شاید هم انتخابِ او هیچ معنای دیگری به جز اینکه مارول بهدنبالِ فیلمسازِ کهنهکاری که بتواند هرچه سریعتر به درونِ پروژه شیرجه بزند و آن را برای تاریخِ اکرانش در هفتم می سال ۲۰۲۱ آماده کند نباشد. یا شاید هم ریمی و فایگی دوباره بتوانند جادو کنند.
اما یکی دیگر از مهمترین اخبار باکس آفیسی هفتهی گذشته، اعلامِ خبرِ ریبوتِ مجموعه «ترنسفورمرها» (Transformers) بود. این خبر درست چند ماه بعد از شکستِ مفتضحانهی «ترمیناتور: سرنوشت تاریک» در تبدیل شدن به آغازگرِ دوبارهی این مجموعه باعث شد این سؤال پرسیده شود که آیا آغازِ دوبارهی «ترنسفورمرها» میتواند در ماموریتی که «افراد ایکس» و «ترمیناتور» در آن شکست خوردند موفق شود؟ پارامونت هماکنون دو فیلمنامهی جداگانه در حالِ توسعه دارد که یکی متعلق به جیمز واندربیلت («زودیاک» و «راز جنایت») و دیگری از جوبی هارلود («شاه آرتور و افسانهی شمشیر» و «ارتش تاریکی») است و هر دو ظاهرا گروه بازیگرانِ تازهای خواهند داشت. گرچه هیچکس از واژهی «ریبوت» استفاده نکرده است، اما این فیلمها به احتمالِ زیاد در بهترین حالت ارتباط مینیمالی با پنجِ فیلم نخستِ «ترنسفورمرها» و اسپینآفِ تحسینشده اما کمتر دیدهشدهی «بامبلبی» خواهند داشت. بااینحال، شانسِ بسیار کمی برای موفقیتِ این فیلمهای جدید وجود دارد. مسئله این است که ایدهی ترنسفورمرهای لایو اکشن دیگر به اندازهی گذشته استثنایی و ویژه نیست؛ احیای این مجموعه بیش از اینکه به خاطر علاقهی مخاطبان به دیدنِ فیلمهای بیشتری از آن باشد، به خاطر علاقهی خودِ استودیو است. نه به خاطر اینکه سینماروها میخواهند، بلکه به خاطر اینکه استودیو به بزرگترین مجموعهاش نیاز دارد. این همان اشتباهی بود که سندِ سرنوشتِ ناگوارِ «ترمیناتور: سرنوشت تاریک» را امضا کند. این فیلم ۱۸۰ میلیون دلاری با کسب ۶۲ میلیون دلار در خانه و ۲۵۰ میلیون دلار در دنیا به سومین شکستِ متوالی این مجموعه از سال ۲۰۰۹ تاکنون تبدیل شد. «ترمیناتور: رستگاری» ۳۷۱ میلیون دلار از ۲۰۰ میلیون دلار بودجه کسب کرد و «ترمیناتور: جنسیس» ۴۴۱ میلیون دلار (که شامل ۱۱۳ میلیون دلار از بازار چین میشود) در تابستانِ ۲۰۱۵ کسب کرد. وقتی «ترمیناتور: قیامِ ماشینها» ۴۳۳ میلیون دلار از ۱۷۰ میلیون دلار بودجه در سال ۲۰۰۳ فروخت، استودیو از آن بهعنوانِ بهانهای برای ادامه دادنِ این مجموعه با وجودِ شکستهای متوالیاش استفاده کرد؛ چون هر بار که فیلمِ جدید شکست میخورد، استودیو باور داشت که آنها دوباره میتوانند این مجموعه را موفق کنند. اما سینماروها سه بار پشت سر هم جواب دادند: «نه، خیلی ممنون». حالا «ترنسفورمرها» هم در همان موقعیتی به سر میبرد که «ترمیناتور» بعد از «ترمیناتور: جنسیس» در آن قرار داشت.اگر «ترنسفورمرها» به خاطر مایکل بـی شانه به شانهی رقبای بزرگش ایستادگی میکرد، پس احیای آن بدون حضورِ خصوصیاتِ «مایکل بی»وارش ممکن است به شکستش منجر شود
در سال ۲۰۰۷، «ترنسفورمرها» به کارگردانی مایکل بـی چه دوستش داشتید و چه دوستش نداشتید، حتی در تابستانی پُر از اکشنهای پُزرق و برق، حکم یک رویدادِ سینمایی منحصربهفرد را داشت. آن فیلم به تهیهکنندگی استیون اسپیلبرگ که فانتزی/علمیتخیلی با مقیاسی غولآسا را داشت که ترکیبی از «سربازان کوچک»، «روز استقلال» و «ایتی» بود. فیم به فینالِ پُرتخریبی در سراسر شهر که اوتوباتها را به جان دسپشنها میانداخت به پایان میرسید که از زمانِ «ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه» سابقه نداشت. «ترنسفورمرها» پیش از «مرد آهنی» و «شوالیهی تاریکی»، در زمانیکه هنوز سری «هری پاتر» یک فانتزی واقعگرایانه با تمرکز روی شخصیت بهجای اکشن بود، یک برندِ کودکپسندانه بود که در قالب یک فیلم سینمایی پُرخرج اقتباس شده بود. این فیلم حتی برای کسانی که اهمیتی به کارتونهای اورجینالِ «ترنسفورمرها» نمیدادند هم یک اکشنِ علمیتخیلی حماسی جذاب را داشت. در نتیجه، این فیلمِ ۱۵۰ میلیون دلاری به ۷۰۹ میلیون دلار در دنیا دست یافت که ۳۱۹ میلیون دلارش متعلق به گیشهی خانگی بود؛ موفقیتِ این فیلم آغازگرِ دورهی هفت سالهای بود که پارامونت در جریانِ آن نقشِ پادشاهِ باکس آفیس را ایفا میکرد. آنها تابستانِ سال بعد دنیای سینمایی مارول را با «مرد آهنی» آغاز کردند، «استار ترک» را با جی.جی. آبرامز احیا کردند و «ترنسفورمرها»ی مایکل بی را به بزرگترین مجموعهی دنبالهدارِ آن زمان تبدیل کردند. گرچه منتقدان هر چی از دهانشان در میآمد نثارِ این فیلمها میکردند، اما «ترنسفورمرها: انتقامِ سقوط کردهها»، در پنج روزِ اول اکرانش ۲۰۰ میلیون دلار فروخت و رفت تا به ۴۰۳ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۸۳۶ میلیون دلار فروشِ جهانی در تابستانِ ۲۰۰۹ دست پیدا کند. «ترنسفورمرها: طرفِ تاریکِ ماه» در سال ۲۰۱۱ از مرز یک میلیارد و ۲۳۰ میلیون دلار عبور کرد و «ترنسفورمرها: عصر انقراض» حکم تنها فیلمِ یک میلیارد دلاری سالِ ۲۰۱۴ را داشت. این مجموعه مثالِ بارزِ فیلمهایی بود که برخلافِ نقدهای افتضاحشان، موفقیتهای بزرگی بودند. آنها فیلمهایی با عملکردِ ضعیفی در دیگر نقاط دنیا که توسط بازار چین نجات داده میشوند هم نبودند. پنج فیلم مایکل بی به ترتیب ۳۷ میلیون دلار، ۶۵ میلیون دلار، ۱۶۵ میلیون دلار، ۳۲۲ میلیون دلار و ۲۲۹ میلیون دلار در بازار چین فروختند. حتی «عصر انقراض» ۷۸۲ میلیون دلار از درآمدش را خارج از چین به دست آورد؛ رقمی که بیشتر از کلِ درآمدِ «نگهبانان کهکشان» (۷۷۳ میلیون دلار) در تابستانِ همان سال است.
«ترنسفورمرها: آخرین شوالیه» جایی بود که دیگر ضیافتِ پارامونت به سرانجام رسید. آن فیلم یا به خاطر به پایان رسیدن علاقهی اجتنابناپذیرِ مردم به این مجموعه یا شاید هم به خاطر کمبودِ اُپتیموس پرایم در آن فیلم که حتی کسانی که قسمت سوم و چهارم را دوست داشتند ناامید کرد یا شاید هم به خاطر اینکه این مجموعه جایگاهِ منحصربهفردش را با رسیدنِ دنیای سینمایی مارول به آن از دست داد، درنهایت فقط ۱۳۰ میلیون دلار در خانه و ۶۰۵ میلیون دلار در دنیا فروخت. «بامبلبی» که با بودجهی ارزانقیمتتری (۱۳۵ میلیون دلار) ساخته شده بود، در ابتدا بهعنوان یک اسپینآف معرفی شد، اما در ادامه نقشِ احیاکنندهی این مجموعه را به خود گرفت. آن فیلم با وجود نقدهای قوی و سروصدای رسانهای مثبتی که دریافت کرد، فقط ۱۲۷ میلیون دلار در خانه و ۴۶۷ میلیون دلار در دنیا فروخت. نکتهی کنایهآمیزِ ماجرا این است که این فیلم ۱۷۱ میلیون دلار در چین فروخت؛ این یعنی نسخهی کوچکتر و کودکپسندترِ «ترنسفورمرها» که برابر با همان چیزی که طرفداران در تمام این مدت از مجموعه میخواستند به همان قسمتی تبدیل شد که بازار چین نجاتش داد. «بامبلبی» درست مثل «افراد ایکس: کلاس اول»، به پیشدرآمدی که حکمِ ریبوتِ سبکِ مجموعه را داشت تبدیل شد. هر دوی «بامبلبی» و «کلاس اول» با اینکه به اندازهی کافی خوب ظاهر شدند، اما «به اندازهی کافی»، نتیجهی رضایتبخشی نبود. بنابراین پارامونت که بدجوری به مجموعههایش نیاز دارد، دوباره میخواهد موتورِ «ترنسفورمرها» را برای گرفتنِ نتیجهای بهتر استارت بزند. «ترنسفورمرها» بعد از «بامبلبی» میتواند سرنوشتی شبیه به «افراد ایکس» بعد از «کلاس اول» داشته باشد. موفقیتِ «کلاس اول» (۱۵۴ میلیون دلار خانگی / ۳۴۶ میلیون جهانی از ۱۶۰ میلیون بودجه) برای مدتِ کوتاهی دوام آورد. فقط «افراد ایکس: روزهای گذشتهی آینده» بهعنوانِ دنبالهی «افراد ایکس: آخرین ایستادگی» و «کلاس اول» که از گروه بازیگرانِ اورجینال مجموعه بهره میبرد در دنیا مورد استقبالِ گستردهای قرار گرفت (۷۴۸ میلیون دلار).
بعد از اوجِ کوتاه مدتی که «افراد ایکس» با این کراساور تجربه کرد، وضعیتِ رو به افولِ این مجموعه دوباره از سر گرفته شد. «افراد ایکس: آپوکالیپس» با مورد استقبال قرار گرفتن در چین (۱۲۲ میلیون دلار)، ۵۴۳ میلیون دلار در دنیا فروخت، اما در دیگر نقاط دنیا نادیده گرفته شد (۱۵۵ میلیون خانگی و ۴۲۱ میلیون بدون چین)؛ رقمی که کم و بیش با «کلاس اول» برابری میکرد. سپس، فروپاشی این مجموعه با «دارک فینیکس» (۲۵۵ میلیون از ۲۰۰ میلیون بودجه) کامل شد. بعد از اینکه «ترمیناتور: جنسیس»، درآمد کمتری (۳۲۸ میلیون دلاری) نسبت به «ترمیناتور: رستگاری» خارج از چین داشت، سقوطِ این مجموعه هم با «سرنوشت تاریک» تکمیل شد. «اولین کلاس»، شروعِ مجدد موفقیتآمیزی برای «افراد ایکس» نبود؛ بلکه فقط سقوطِ اجتنابناپذیرش را مدتی به زور عقب انداخت. گرچه در یک دههی گذشته نِردهای آنلاین، منتقدان سینما و کارشناسان با خشم و تنفر از ماهیتِ مایکل بـیوارِ مجموعه «ترنسفورمرها» یاد میکنند، اما نکتهی کنایهآمیزِ قضیه این است که خصوصیاتِ سینمای مایکل بـی دقیقا همان چیزهایی بودند که «ترنسفورمرها» را حتی در دورانی که دنیای سینمایی مارول، باکس آفیس را قبضه کرده بود، در رقابت نگه میداشتند. «ترنسفورمرها» آیپی شناختهشده و محبوبی است، اما وقتی به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم که این مجموعه به خاطر تمام ویژگیهای «مایکل بی»وارش به مجموعه بزرگی که میشناسیم تبدیل شد؛ تمام چیزهایی که از لحاظ کیفی نقاط ضعفِ این مجموعه حساب میشدند، همزمان از لحاظ تجاری نقاطِ قوتش بودند. اگر مخاطبان فقط به خاطر ویژگیهای خاصی که مولفِ این فیلمها به آنها تزریق میکرد، برای دیدنِ آنها به سینماها هجوم میبردند، اگر این مجموعه به خاطر مایکل بی شانه به شانهی رقبای بزرگش ایستادگی میکرد، پس احیای آن بدون حضورِ خصوصیاتِ «مایکل بی»وارش ممکن است به شکستش منجر شود. هرکدام از فیلمهای جدیدِ «ترنسفورمرها» با چهار چالش مواجه میشود؛ ایدهی یک فیلم لایواکشنِ پُرخرجِ «ترنسفورمرها» دیگر بهتنهایی برای کشیدنِ مردم به سینماها کافی نیست. اگر مردم «ترنسفورمرها»ی مایکل بی را به خاطر اینکه متعلق به مایکل بی بودند دوست داشتند، پس حذفِ مهمترین جاذبهی آنها یعنی پارامونت در دردسر افتاده است. اگر بازار چین به علاقهی دیوانهوارِ جدیدش به فیلمهای ابرقهرمانی دیسی و مارول ادامه بدهد، آن وقت هرچقدر هم فیلمها خوب از آب در بیایند، پارامونت و دوستانش نمیتوانند روی بازار چین برای افزایشِ درآمدِ فیلمهایشان حساب باز کنند. از همه مهمتر اینکه فیلمهای جدید «ترنسفومرها» نه به خاطر اینکه مردم درخواستشان را کردهاند و نه به خاطر اینکه با برندی که تاکنون مورد اقتباسِ سینمایی قرار نگرفته طرفیم، ریبوت نمیشود؛ این مجموعه به این دلیل ریبوت میشود که تهیهکنندگان و سرمایهگذاران دوست دارند آن را ادامه بدهند. پارامونت باید از خودش بپرسد چه میشود اگر مخاطبان دیگر بیخیالِ این مجموعه شده باشند؟
جدول ۱۰ فیلم برتر هفته
ردیف | نام فیلم | درآمد آخرهفته | مجموع آمری
منبع : زومجی
دیدگاه شماسوالی دارید ؟ با پشتیبانی ما در تلگرام تماس بگیرید |
---|
0 دیدگاه