گزارش باکس آفیس: از عقب ماندن مرد عنکبوتی از ونوم تا دلیل نیاز دیزنی به دزدان دریایی کاراییب
در گزارش باکس آفیس این هفته درباره ادامهی اکران قوی Halloween و اهمیت مجموعه «دزدان دریایی کاراییب» برای دیزنی صحبت میکنیم.
این هفته با باکس آفیس آرامتری نسبت به همیشه سروکار داریم. اغلب اوقات آخرهفتهی قبل از آغازِ فصل سینمایی پاییز، آرامشِ قبل از طوفان است. بنابراین با اینکه این آخرهفته دو اکرانِ گسترده داریم، اما انتظار نمیرود که هیچکدام از آنها توانایی ایجاد سروصدای قابلتوجهای داشته باشند. تنها اکرانِ نیمهگستردهی این آخرهفته هم در حالی در آمریکای شمالی روی پرده رفته است که همین الانش به موفقیت بزرگی در کشورهای خارجی دست پیدا کرده است. این حرفها به این معنی نیست که این آخرهفته، آخرهفتهای است که فیلمها در آن نمیفروشند و کمپانیها از اکران فیلمهایشان در آن فراری هستند. ناسلامتی در سال ۲۰۰۳، «فیلم ترسناک ۳» (Scary Movie 3) در چنین هفتهای روی پرده رفت و ۴۹ میلیون دلار به عنوان افتتاحیه کسب کرد. ولی از آنجایی که «هالووین» (Halloween) هنوز در حال ترکاندن است و «راپسودی بوهمی» (Bohemian Rhapsody) و «فندقشکن و چهار قلمرو» (The Nutcracker and the Four Realms) هم از هفتهی بعد، فصل تعطیلات را آغاز میکنند، هالیوود ترجیح داده تا یک هفتهای به خودش استراحت بدهد. بنابراین اولین تازهاکران این آخرهفته «قاتلِ شکارچی» (The Hunter Killer) با بازی جرالد باتلر است؛ یکی از آن اکشنهای بیمووی که در آمریکای شمالی تا حدودی خوب ظاهر میشوند، ولی بعضیوقتها در کشورهای خارجی، مخصوصا چین با استقبالِ گستردهای مواجه میشوند. محصول لاینزگیت که براساس رُمان «نقطهی شلیک» (The Firing Point) ساخته شده، همانطور که انتظار میرفت با نقدهای نه چندان خوبی مواجه شده و بدون سروصدای رسانهای روی پرده رفت. از همین رو فیلم ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار از اکران در ۲ هزار و ۷۲۰ سینما به دست آورد و در جایگاه پنجم جدول قرار گرفت. اگرچه جرالد باتلر از آن نامهایی است که میتواند فیلمهایش را به افتتاحیههای قابلقبولی برساند، ولی این یکی ویژگی دیگری به جز ستارهی اصلیاش نداشت که به او کمک کند. از آنجایی که لاینزگیت فقط پخشِ این فیلم در ایالات متحده و بریتانیا را برعهده دارد، حتی اگر این فیلم با کله سقوط کند و نتواند به افتتاحیهی ۱۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلاری «لانهی سارقان» (Den of Thieves) از اوایل امسال دست پیدا کند هم مشکلی نخواهد داشت. باتلر هنوز فیلم «انجل سقوط کرده» (Angel Has Fallen) را در نوبت اکران دارد که دنبالهی «اُلمپوس سقوط کرده» (Olympus Has Fallen) و «لندن سقوط کرده» (London Has Fallen) است و در کنار «سقوط کاخ سفید» (White House Down)، سومین فیلمِ سهگانهی نجات آمریکا توسط او حساب میشود.
دومین تازهاکران این آخرهفته فیلم دینی «جداییناپذیر» (Indivisible) است که در ۸۳۰ سینما روی پرده رفت. از آنجایی که فیلم از تبلیغات قابلتوجهای بهره نمیبرد، افتتاحیهی یک میلیون و ۵۴۰ هزار دلاریاش کاملا قابلقبول است. دیگرِ اکران نیمهگستردهی این هفته «جانی انگلیس دوباره ضربه میزند» (Johnny English Strikes Back)، سومین فیلمِ مجموعهی اکشن/کمدی روآن اتکینسون است که حدود یک ماه پیش در کشورهای خارجی روی پرده رفت و همه میدانستند که این فیلم عملکرد قویای در آمریکای شمالی نخواهد داشت و همین اتفاق هم افتاد: «جانی انگلیش ضربه میزند» یک میلیون و ۶۲۵ هزار دلار از اکران در ۵۴۴ سینما به دست آورد. این در حالی است که این فیلم تاکنون ۱۰۷ میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروخته است. برای مقایسه، قسمت اول «جانی انگلیش» به ۲۸ میلیون فروش خانگی و ۱۶۰ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار فروش جهانی (از ۴۰ میلیون دلار بودجه) و «تولد دوباره جانی انگلیش» (Johnny English Reborn) به ۸/۳ میلیون دلار فروش خانگی و ۱۶۰/۱ میلیون دلار فروش جهانی (از ۴۵ میلیون دلار بودجه) دست پیدا کردند. حالا باید صبر کرد و دید آیا «جانی انگلیش ضربه میزند» که اینبار اِما تامپسون را به عنوان ستارهی همراهِ اتکینسون دارد میتواند به ۱۶۰ میلیون دلار درآمدِ قسمتهای قبلی دست پیدا کند یا نه. همچنین آمازون هم این آخرهفته بازسازی فیلم ترسناک «سوسپیریا» (Suspiria) به کارگردانی لوکا گوادانینو را در دو سینما بهصورت محدود اکران کرد و به درآمدِ فوقالعادهی ۱۷۹ هزار و ۸۰۶ دلار دست پیدا کرد که به معنی میانگین سینما به سینمای ۸۹ هزار دلار است؛ چیزی که «سوسپیریا» را تا این لحظه در جایگاه اولِ بهترین میانگین سینما به سینمای ۲۰۱۸ قرار میدهد. آمازون تعداد سینماهای این فیلم را از هفتهی آینده به ۲۵۰ سالن افزایش خواهد داد. اگرچه تحلیلگران انتظار دارند که «سوسپیریا» به یکی از آن فیلمهای ترسناکِ هنری مثل «مادر!» (Mother) تبدیل شود که بیش از اینکه دیده میشوند، هدفِ مقالههای اینترنتی قرار میگیرند ولی همیشه این احتمال وجود دارد که سینماروها غافلگیرمان کنند.
در زمینهی فیلمهای قدیمی جدول از «هالووین» (Halloween) شروع کنیم که برای دومین هفتهی متوالی در صدر جدول قرار گرفت؛ این فیلم پس از تجربهی ۵۸ درصد افت فروش، ۳۲ میلیون دلار دیگر در دومین آخرهفتهی اکرانش کسب کرد و مجموع درآمدِ ۱۰ روزهاش را به ۱۲۶ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار رساند. این فیلم که فقط با ۱۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده تا حالا از مجموع درآمد ۱۰۳ میلیون دلاری «جیغ» (Scream) عبور کرده است. «هالووین» همچنین مجموع درآمد واقعی «هالووین: ۲۰ سال بعد» (۵۵ میلیون دلار در سال ۱۹۹۸ / ۱۰۷ میلیون به نرخ امروز) را پشت سر گذاشت و در زمینهی تعداد بلیتهای فروخته شده، در جایگاه دوم مجموعهی «هالووین» قرار گرفت. این فیلم فعلا پشت سرِ قسمت اول «هالووین» قرار دارد که به ۴۷ میلیون دلار در سال ۱۹۷۸ دست پیدا کرد که به نرخ امروز ۱۸۵ میلیون دلار حساب میشود. ۵۸ درصد افت فروش این فیلم با اینکه بهتر از افت فروش آخرهفتهی دوم بازسازیهای «هالووین» به دست راب زامبی است (منفی ۶۴ در سال ۲۰۰۷ و منفی ۶۵ در سال ۲۰۰۹)، اما بدتر از افت فروش «۲۰ سال بعد» (منفی ۴۷ در سال ۱۹۹۸) و «هالووین: رستاخیز» (منفی ۵۵ در سال ۲۰۱۴) است. راستی، افت فروش این فیلم به جای «موذی: فصل ۲» (منفی ۶۵)، به «آنابل» (منفی ۵۷) نزدیکتر بود. اگر «هالووین» با همین فرمان ادامه بدهد میتواند به ۱۷۴ میلیون دلار فروش خانگی دست پیدا کند. اگر این اتفاق بیافتد، باید انتظار داشته باشیم که یونیورسال هر کاری که از دستش بر میآید برای هُل دادن آن به فراتر از درآمدِ «برو بیرون» (Get Out) و تبدیل کردن آن به پرفروشترینِ فیلم بلامهوس در آمریکای شمالی انجام بدهند. این فیلم در حال حاضر پشت سرِ درآمد ۱۳۸ میلیون دلاری «گسست» (Split) و ۱۷۵ میلیون دلاری «برو بیرون»، در جایگاه سوم پرفروشترین فیلمهای بلامهوس در گیشهی خانگی جای دارد. فروشِ ۳۱ میلیون دلاری «هالووین» در آخرهفتهی دوم بدون در نظر گرفتنِ نرخ تورم در حد و اندازهی «گربهی چکمهپوش» (The Puss in Boots) با ۳۴ میلیون دلار، «بابابزرگ بد» (Bad Grandpa) با ۳۲ میلیون دلار و چهارِ دنبالهی اولِ «اره» (Saw) با ۳۱، ۳۳، ۳۱ و ۳۰ میلیون دلار است. از آنجایی که هالیوود این آخرهفته را به استراحت اختصاص داده بود، وظیفهی «هالووین» بود تا دو هفتهی متوالی جورِ گیشهها را بکشد.
«هالووین» تا اواسط هفتهی آینده از درآمد ۱۲۹ میلیون دلاری «حلقه» (The Ring) عبور خواهد کرد تا پشتِ سر «جاذبه» (۲۷۴ میلیون دلار)، در جایگاه دوم پرفروشترین فیلمهای ترسناکِ ماه اکتبر قرار بگیرد. «هالووین» در جریان روز اولِ اکرانش به اندازهای که «پسربچه» (The Boy) در طول کلِ دورهی اکرانش فروخته بود فروخت و در جریان پنج روز به فراتر از ۸۹ میلیون دلار درآمد کلی «نفس نکش» (Don’t Breath) دست پیدا کرد. «هالووین» با این فرمان بدون در نظر گرفتن نرخ تورم، کارش را با قرار گرفتن در جایگاه سوم یا چهارم پرفروشترین فیلمهای ترسناکِ بزرگسالانهی تاریخ به اتمام خواهد رساند. «هالووین» شاید دوامِ درازمدتی در حد «برو بیرون» و «گسست» نداشته باشد، ولی وقتی با فیلمی ۱۰ میلیون دلاری طرفیم که کارش را با ۷۶/۲ میلیون دلار افتتاحیه شروع میکند چنین چیزهایی نباید عین خیالمان باشد. نبوغِ بلامهوس در ریبوت «هالووین» این است که آنقدر بودجهاش را پایین نگه داشته است که این فیلم برای موفقیت به جز طرفداران هاردکورِ مجموعه، نیازی به جذب عموم مردم برای موفقیت ندارد. در مقایسه باید به بودجهی ۱۶۰ میلیون دلاری «بلید رانر ۲۰۴۹» (Blade Runner 2049) یا بودجهی ۸۸ میلیون دلاری «غارتگر» (The Predator) اشاره کرد که آنقدر بالا بودند که استقبالِ طرفداران هاردکور موفق نشد تا آنها را به موفقیت برساند. راستی، «هالووین» این هفته ۵۷/۶ میلیون دلار هم از کشورهای خارجی به دست آورد و مجموع فروشِ جهانیاش را به ۱۷۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار رساند. خلاصه اینکه «هالووین» هماکنون در آمریکای شمالی موفقتر از «غارتگر» (The Predator)، «ترمیناتور جنسیس» (Terminator Genisys) و «بیگانه: کاوننت» (Alien: Covenant) است؛ نباید فراموش کنیم که این موفقیت بیدلیل به دست نیامده است؛ «هالووین» در مقایسه با این سه ریبوت، نه تنها دنبالهی مستقیم قسمت اول بود، بلکه علاوهبر آنتاگونیستِ اصلی مجموعه، میزبانِ بازگشتِ قهرمانِ اصلی مجموعه با بازی بازیگرِ اصلی او هم بود. «هالووین» فقط به خاطر اینکه قسمت دیگری از مجموعهی «هالووین» یا فیلم ترسناک دیگری از استودیوی قابلاعتمادِ بلامهوس بود، در جریان سه روز به ۹۱ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا نکرد.
یکی از بزرگترین دلایلِ موفقیتِ فیلم به خاطر این بود نه تنها بهطور مستقیم به فیلمِ اورجینال جان کارپنتر مربوط میشد، بلکه جیمی لی کرتیس را به این نقش بازمیگرداند. بله، آنها یک بار این حرکت را در سال ۱۹۹۸ با «هالووین: ۲۰ سال بعد» اجرا کردند ولی نیروهای نوستالژی دههی هشتادی در آن سال خیلی ضعیفتر از حال حاضر بود. سازندگان با بازگرداندنِ شخصیت زن اصلی مجموعه و تبدیل کردن آن به یک مادربزرگِ بزنبهادرِ خفن کاری کردند تا این دنباله در جایگاه منحصربهفردی در مقایسه با فیلمهای ترسناکِ دور و اطرافش قرار بگیرد؛ حتی برای آنهایی که اهمیتِ چندانی به برند «هالووین» نمیدهند. همچنین ایدهی مرکزی داستان که حول و حوش فرار یک بیماری روانی و بازگشت به محل زندگیاش بعد از ۴۰ سال برای از سر گرفتن قتلعامش و کشتنِ تنها قربانی زنده ماندهاش بود، یکی از بدویترین و قویترینِ خطهای داستانی سینما است؛ ایدهای که در حد ماجرای گردهمایی نوجوانان شهر برای مبارزه با هیولای ماوراطبیعهی شهرشان که خودش را به شکل دلقک در میآورد و بچهها را میخورد آشنا است. این نشان میدهد سازندگان «هالووین» جدید، درکِ خوبی از یکی از دلایلِ محبوبیتِ فیلم اول داشتهاند. عنصرِ بعدی کاراکتر لوری استرود است که برای طرفدارانِ مجموعه «هالووین» به اندازهی مایکل مایرز مهم است. لوری استرود که جیمی لی کرتیس نقشش را در جوانی برعهده داشت، یک زنِ معمولی بود؛ دختری شبیه همهی دخترهای دیگر که یک شب توسط یک قاتلِ هولناک مورد حمله قرار میگیرد و آنقدر قوی ظاهر میشود که از دست او جان سالم به در میبرد. فیلمهای اسلشر با اینکه معمولا با قاتلان و هیولاهایشان شناخته میشوند، ولی همیشه قهرمانانی که در مقابلِ نیروهای متخاصم ایستادگی میکنند به همان اندازه اهمیت دارند و با این حال دستکم گرفته میشوند. بنابراین مایکل مایرز بدون لوری مثل جوکر بدون بتمن میماند؛ درست همانطور که چنین چیزی دربارهی غارتگر بدون آرنولد شوارتزنگر و زنومورف بدون اِلن ریپلی هم صدق میکند. اتفاقی نیست که پنجتا از پرفروشترین فیلمهای «هالووین» از نظر تعداد بلیت در آمریکای شمالی («هالووین ۱۹۷۸»، هالووین ۲۰۱۸»، «هالووین ۲۰۰۷»، «۲۰ سال بعد» و «هالووین ۲») آنهایی هستند که از کاراکترِ لوری استرود بهره میبردند. مسئله دربارهی رابطهی قهرمان و آنتاگونیست نیست. بلکه دربارهی این حقیقت است که کاراکترِ جک اسپاروی جانی دپ وقتی در بهترین حالتش قرار دارد که در مقابل کاراکترهای اُرلاندو بلوم و کایرا نایتلی قرار بگیرد؛ دربارهی این حقیقت است که اکثر طرفدارانِ «ترمیناتور»، مخصوصا در آمریکای شمالی به همان اندازه که این مجموعه را به خاطر آرنولد شوارتزنگر دوست دارند، به همان اندازه هم آن را به خاطر سارا کانرِ لیندا همیلتون دوست دارند. چنین چیزی دربارهی سری «بیگانه» و اِلن ریپلی با بازی سیگورنی ویور هم صدق میکند.
وقتی طرفداران به نیکی از «بیگانهها» (Aliens) صحبت میکنند، دربارهی لحظاتِ قهرمانانهی ریپلی، مخصوصا دیالوگِ معروفِ «ازش دور شو زنیکه» خطاب به ملکهی زنومورفها صحبت میکنند. این دربارهی «ترمیناتور ۲: روز داوری» (Terminator 2: Judgment Day) و نقشِ مادرانهی لیندا همیلتون هم حقیقت دارد. صحبت کردن دربارهی «ترمیناتور»، «غارتگر» و سهگانهی اصلی «بیگانه» به عنوان فیلمهایی که موفقیتشان را مدیون ایدهی بکر و آنتاگونیستشان هستند، به معنی دستکم گرفتنِ اهمیتِ قهرمانانِ این فیلمهاست. اگر سال بعد ریبوت «ترمیناتور» به دست تیم میلر و تهیهکنندگی جیمز کامرون به موفقیت بزرگی تبدیل شود، دلیل اصلیاش به خاطر بازگشت سارا کانر اصلی خواهد بود؛ جذابیت «هالووین»، «ترمیناتور» و «بیگانه» برای طرفداران، مخصوصا طرفداران خانم، پروتاگونیستهای زنِ قوی این فیلمها است. آن هم نه آن دسته از قهرمانانِ زن قوی که شکستناپذیر هستند، بلکه منظورم کاراکترهای زن قویای است که از شخصیتپردازی و نقشآفرینی قویای بهره میبرند و اجازه دارند تا به اندازهی قهرمانان مرد، پیچیده و درب و داغان باشند. یونیورسال در زمینهی تبلیغات، تصمیم فوقالعادهای برای معرفی «هالووین» به عنوان فیلمی که شکار (لوری) به شکارِ شکارچی (مایکل مایرز) میرود گرفت. آنها «هالووین» را به عنوان فیلمی معرفی کردند که نه تنها شامل بازگشتِ مایکل مایرز و حتی جان کارپنتر در مقام تهیهکننده و آهنگساز میشد، بلکه شاملِ لوری استرود هم میشد؛ آن هم لوری متفاوتی که دیگر قربانی نبود و میخواست دختر و نوهاش را از دست بزرگترین کابوس زندگیاش محافظت کند.موفقیتِ «هالووین»، خبر خوبی برای پارامونت و تصمیمشان برای ریبوت «ترمیناتور» (که مصادف با بازگشت شوارتزنگر و همیلتون خواهد بود) است
اگرچه «۲۰ سال بعد» هم ۲۰ سال قبل با چنین ایدهای تبلیغات میشد، اما حقیقت این است که بازاریابی نوین به گونهای با اتفاقاتِ تکراری رفتار میکند که انگار همگی فراموشی گرفتهایم؛ مثلا یادتان میآید سونی چگونه «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» را به عنوان فیلمی رومانتیکتر از فیلمهای سمی ریمی با تبهکاری که به پیتر پارکر به عنوان پسرخواندهاش نگاه میکند معرفی کرد؛ در حالی که «مرد عنکبوتی» سم ریمی نه تنها خیلی رومانتیک بود، بلکه از تبهکاری که با پیتر پارکر آشنا بود هم بهره میبرد. به هر حال، موفقیتِ «هالووین»، خبر خوبی برای پارامونت و تصمیمشان برای ریبوت «ترمیناتور» (که مصادف با بازگشت شوارتزنگر و همیلتون خواهد بود) و دنبالههای آیندهی «بیگانه» که ممکن است شامل بازگشت سیگورنی ویور در قالب ریپلی باشند است. وقتی قصدِ ریبوتِ یک فرانچایزِ قدیمی را داریم، ساختنِ دنبالهای با محوریتِ ستارهی اصلی مجموعه خیلی بهتر از ساختنِ فیلم کاملا جدیدی با تکیه بر آیپی است. البته که این استراتژی همیشه جواب نمیدهد. مثلا «دنیای ژوراسیک» در حالی به موفقیت غولآسایی دست پیدا کرد که تقریبا به جز بی. دی. وانگ هیچکدام از بازیگران مجموعهی اصلی را در خود نداشت. با این حال «روز استقلال: بازخیز» اگرچه تمام کارکترهای فیلم اول منهای ویل اسمیت را برگرداند، ولی باز با کله سقوط کرد. خلاصه «هالووین» این حقیقت را یادآوری میکند: با اینکه میگویند یک قهرمان در صورتی خوب است که دشمنش خوب باشد، ولی برعکسش هم درست است. زنومورفها و مایکل مایرزها و غارتگرها در صورتی در جذابترین حالتشان قرار دارد که در مقابلِ اِلن ریپلیها و لوری استرودها و آرنولد شوارتزنگرها قرار بگیرند.
در جایگاه سوم جدول «ونوم» (Venom) را داریم که ۱۰ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار دیگر (۴۲ درصد افت فروش) در چهارمین آخرهفتهاش فروخت و مجموعِ درآمدِ ۲۴ روزهاش را به ۱۸۷ میلیون و ۲۸۲ هزار دلار رساند. این فیلم تا یکی-دو هفتهی آینده از مرز ۲۰۰ میلیون دلار فروش خانگی عبور خواهد دارد. این فیلم که با ۱۰۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده، تا حالا ۳۲۱ میلیون دلار از کشورهای خارجی به دست آورده و به ۵۰۸ میلیون دلار فروش جهانی رسیده است. و این یعنی جدیدترین محصولِ کامیکبوکی سونی که توسط منتقدان له و لورده شده، تاکنون نیم میلیاردی شده است. «ونوم» در نهم نوامبر در چین روی پرده خواهد رفت که میتواند مجموع درآمدش را به ۶۵۰ میلیون دلار هم برساند. این یعنی «ونوم» در زمینهی مقایسهی بودجه و درآمد، سودآورتر از تمام فیلمهای «مرد عنکبوتی» سونی بوده است. بیایید حساب کنیم: «ونوم» تا پایان دوران اکرانش بدون در نظر گرفتن بازار ژاپن (دوم نوامبر) و چین (نهم نوامبر)، حدود ۵۶۵ میلیون دلار در دنیا خواهد فروخت. مقایسهی وضعیتِ «ونوم» با فیلمهای «مرد عنکبوتی» نتیجهی جالبی دارد. فیلمهای مرد عنکبوتی، از اولین فیلمِ سم ریمی در سال ۲۰۰۲ گرفته تا «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه»، به مرور زمان اکرانشان در ژاپن ضعیفتر و در چین قویتر شده است. بله، فیلمهای هالیوودی بهطور کلی در جریان دههی اخیر در چین با استقبالِ بیشتری مواجه شدهاند، اما فیلمهای «مرد عنکبوتی» از زمان سهگانهی سم ریمی تا جدیدترین نسخهاش با کله در ژاپن سقوط کردهاند.
سهگانهی سم ریمی در ژاپن فوقالعاده موفق بود؛ فیلم اول به ۵۶ میلیون دلار در سال ۲۰۰۲، فیلم دوم به ۵۹ میلیون دلار در سال ۲۰۰۴ و فیلم سوم هم به ۵۸ میلیون دلار در سال ۲۰۰۷ دست پیدا کردند. اما «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» ۳۹ میلیون دلار در سال ۲۰۱۲، «مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲» ۳۰ میلیون دلار در سال ۲۰۱۴ و «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» هم سال گذشته ۲۵ میلیون دلار در ژاپن فروختند. از سوی دیگر عملکرد این برند در چین به مرور قویتر شده است. «مرد عنکبوتی» ۵ میلیون دلار، «مرد عنکبوتی ۲» ۶ میلیون دلار، «مرد عنکبوتی ۳» ۱۹ میلیون دلار، «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» ۴۹ میلیون دلار و «مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲» ۹۴ میلیون دلار در بازار چین فروختند و «بازگشت به خانه» هم به رقم معرکهی ۱۱۶ میلیون دلار دست پیدا کرد. اگر حتی «ونوم» عملکرد قابلقبولی در چین (۵۰ میلیون دلار) و ژاپن (۳۰ میلیون دلار) داشته باشد، فروشِ جهانی ۶۵۰ میلیون دلاریاش پیشبینی میشود. نکته اما این است که «ونوم» فقط ۱۰۰ میلیون دلار خرج روی دست سونی و شرکایش گذاشته است. این همان ۱۰۰ میلیون دلاری است که برادران وارنر خرج ساختِ «کتوومن» کرد، اما آن فیلم فقط ۸۴ میلیون دلار در تابستان ۲۰۰۴ در دنیا فروخت. این بودجه کمتر از تمام فیلمهای لایو اکشنِ «مرد عنکبوتی» است و از لحاظ خرج و مخارج به برنامههای ابتدایی سونی برای ریبوت سهگانهی سم ریمی نزدیکتر است. اگر یادتان باشد سونی در سال ۲۰۱۰ اعلام کرد که ساختِ «مرد عنکبوتی ۴» را به هوای ریبوت این مجموعه کنسل کرده است؛ در آن زمان هدف ساخت درامهای رومانتیکِ دبیرستانی جمع و جور بود که بودجهشان چیزی دور و اطرافِ ۸۰ میلیون دلار میشد. اما این برنامه در نهایت جای خودش را به فیلمهای بسیار گرانقیمتتری داد.
خب، «ونوم» تا حالا ۵/۰۸ برابر بودجهی ساختش به دست آورده است؛ چیزی که آن را در زمینهی بودجهی ساخت در برابرِ فروش جهانی، به فیلم سودآورتری در مقایسه با تمام فیلمهای «مرد عنکبوتی» به جز اولین فیلم سم ریمی (۸۲۲ میلیون دلار از ۱۳۹ میلیون دلار بودجه = ۵/۹۱ برابر بودجه) تبدیل میکند. «مرد عنکبوتی ۲» ۷۸۴ میلیون دلار از ۲۲۰ میلیون دلار بودجه (۳/۵۶ برابر بودجه) و «مرد عنکبوتی ۳» (که ونوم را به عنوان یکی از آنتاگونیستهایش داشت) ۸۹۱ میلیون دلار از ۲۶۰ میلیون دلار بودجه (۳/۴۲ برابر بودجه) به دست آوردند. «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» ۷۵۸ میلیون دلار از ۲۳۰ میلیون دلار بودجه (۳/۲۹ برابر بودجه) فروخت و «مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲» هم به ۷۰۹ میلیون دلار از ۲۵۵ میلیون دلار بودجه (۲/۷ برابر بودجه) دست پیدا کرد. «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» هم که بخشی از دنیای سینمایی مارول بود، به ۸۸۰ میلیون دلار از ۱۷۵ میلیون دلار بودجه (۵/۰۳ برابر بودجه) دست یافت. البته که نباید فراموش کنیم که خرج و مخارجِ تبلیغات برای فیلمی مثل «ونوم» در سال ۲۰۱۸ خیلی گرانتر از فیلمی از سال ۲۰۰۲ شده است. و با اینکه فروشهای ژاپن و چین، درآمد این فیلمها را به فراتر از ۵۹۲ میلیون دلار میرساند، ولی فقط ۲۵ درصد از فروش بلیت در این کشورها به استودیوهای سازنده میرسند. همچنین بازار دیویدی هم کساد است؛ زندگی پسا-سینمایی فیلمی مثل «ونوم» خیلی بیطراوتتر از امثالِ «مرد عنکبوتی» یا «مرد عنکبوتی ۲» است. با این وجود، اگر «ونوم» بتواند در نهایت به ۶۳۰ میلیون دلار برسد (و حتی امکان ۷۰۰ میلیونی شدن این فیلم در صورت استقبالِ غیرمنتظرهی چینیها وجود دارد)، این به این معناست که سونی با نصفِ بودجهی فیلمهای «مرد عنکبوتی» به درآمدی در حد فیلمهای «مرد عنکبوتی»اش دست پیدا کرده است. در نتیجه «ونوم» در زمینهی پول خرج شده و پول به دست آمده در گیشهی خانگی و جهانی، بدونشک فیلم سودآورتری نسبت به تمام فیلمهای «مرد عنکبوتی» یا فیلمهای جیمز باند اخیر دنیل کریگ است. «ونوم» فیلم سودآوری در حد و اندازهی «جومانجی: به جنگل خوش آمدید» (۹۶۲ میلیون دلار از ۹۰ میلیون دلار بودجه) نیست، ولی این یکی را به عنوان اولین ماموریت «ونوم ۲» کنار میگذاریم.
در جایگاه دوم چارت به «ستارهای متولد شده است» (A Star Is Born)، محصول برادران وارنر برمیخوریم که ۱۴ میلیون و ۱۴۰ هزار دلار (۲۶ درصد افت فروش) فروخت و مجموع درآمد ۲۴ روزهاش را به ۱۴۸ میلیون دلار رساند. این رقم «ستارهای» را در بین موفقترین موزیکالهای اخیر، یک پله پایینتر از «لالالند» (۱۵۱ میلیون دلار) و یک پله بالاتر از «ماما میا» (۱۴۴ میلیون دلار) و «بینوایان» (۱۴۸ میلیون دلار) قرار میدهد. «ستارهای» دیر یا زود از مجموع درآمد ۱۷۴ میلیون دلاری «بزرگترین شومن» (The Greatest Showman) عبور خواهد کرد و کماکان شانس دستیابی به ۲۰۰ میلیون دلار فروشِ خانگی را دارد. این فیلم که با ۳۶ میلیون دلار بودجه تهیه شده تا حالا ۱۰۰ میلیون دلار در کشورهای خارجی فروخته و به ۲۵۳ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار فروش جهانی دست پیدا کرده است. در ردهی چهارم «مورمور ۲: هالووین جنزده» (Goosebumps 2: Haunted Halloween) را داریم که ۷/۵ میلیون دلار دیگر در سومین آخرهفتهاش کسب کرد و به مجموع خانگی قابلقبولِ ۳۸ میلیون و ۳۴۸ هزار دلار و فروش خارجی ۲۴/۲ میلیون دلار دست پیدا کرد. این فیلم که با ۳۵ میلیون دلار بودجه ساخته شده، تا پایان اکرانش از ۵۰ میلیون دلار فروش خانگی و ۶۲ میلیون دلار فروش جهانی عبور خواهد کرد.
درام «تنفری که میپراکنی» (The Hate U Give)، محصول فاکس پنج میلیون و ۱۰۰ هزار دلار دیگر در دومین آخرهفتهی اکرانش کسب کرد و به مجموعِ ۲۴ روزهی ۱۸ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار دست پیدا کرد. این فیلم تحسینشده اکرانش را با رسیدن به ۳۰ میلیون دلار فروش خانگی تمام خواهد کرد؛ رقمی که شاید برای این فیلم ۲۳ میلیون دلاری عالی نباشد، ولی شاید مخاطبانِ کشورهای خارجی، رفتار مهربانانهتری با آن داشته باشند. فاکس با این فیلم در کنار «اوقات بد در اِل رویال» (۱/۴ میلیون دلار فروش این آخرهفته / ۱۶/۶ میلیون خانگی و ۲۷ میلیون جهانی از ۳۰ میلیون بودجه) و «تاریکترین ذهنها» (۱۲ میلیون خانگی و ۴۱ میلیون جهانی از ۳۴ میلیون بودجه) نشان داده است که اگرچه مایل به ساختنِ همان جنسِ درامهایی است که مردم میخواهند، ولی مردم با نخریدن بلیتِ این جور فیلمها از آنها حمایت نمیکنند. بالاخره در جایگاه هفتم به «نخستین انسان» (First Man) میرسیم که ۴ میلیون و ۹۳۵ هزار دلار در سومین آخرهفتهاش فروخت و به ۳۷ میلیون و ۸۸۰ هزار دلار فروش خانگی و ۷۴ و نیم میلیون دلار فروش جهانی رسید. اگرچه نقدهای این فیلم عالی بودند، ولی از قرار معلوم هیچوقت علاقهای از سمت عموم مردم به دیدن چنین فیلمی وجود نداشت. در همین حین تمام کسانی که از کمبود فیلمهای اورجینال یا درامهای بزرگسالانه انتقاد میکنند، یا به دیدنِ سومین بازسازی «هالووین ۲» میروند یا در خانه میمانند و نتفلیکس میبینند. انیمیشن «پاکوچیک» (Smallfeet) چهار میلیون و ۵۷۵ هزار دلار در پنجمینِ آخرهفتهی اکرانش کسب کرد و به مجموع خانگی ۷۲/۶ میلیون دلار و جهانی ۱۶۷ میلیون دلار از ۸۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد. «مدرسه شبانه» (Night School) سه میلیون و ۲۵۵ هزار دلار دیگر فروخت و مجموع فروشِ خانگی و جهانیاش را به ۷۱/۴ و ۹۰ و نیم میلیون دلار رساند. استودیوی A24 تعداد سینماهای «اواسط دههی ۹۰» (Mid90s) را به یک هزار و ۲۰۶ سینما افزایش داد. اولینِ تجربهی کارگردانی جونا هیل سه میلیون دلار دیگر فروخت و مجموع فروشِ ۱۰ روزهاش را به رقمِ امیدوارکنندهی ۳ میلیون و ۳۵۰ هزار دلار رساند. «آیا اصلا میتونی منو ببخشی؟» (Can You Even Forgive Me) تعداد سینماهایش را به ۲۵ سالن افزایش داد و ۳۸۰ هزار دلار در دومین آخرهفتهاش کسب کرد. این به معنی درآمدِ ۱۰ روزهی خیلی خوبِ ۶۱۰ هزار دلاری این فیلم است. مستند «تنهای آزاد» (Free Solo) از مرز ۵ میلیون دلار فروش خانگی عبور کرد و «پیرمرد و تفنگ» (The Old Man & the Gun) به فراتر از ۷ میلیون دلار در گیشهی خانگی دست پیدا کرد. در نهایت «یک لطف ساده» (A Simple Favor) هم باید تا آخر این هفته به ۵۳/۲ میلیون دلار فروش خانگی برسد.
هفتهی گذشته ددلاین خبر داد که دیزنی به دنبال ریبوت کردنِ مجموعهی «دزدان دریایی کاراییب» توسط نویسندگان «ددپول» است. اگرچه ایدهی انتخاب نویسندگان یکی از دگرگونکنندهترین فیلمهای ابرقهرمانی سالهای اخیر که دقیقا به خاطر یگانگیاش به موفقیت رسید، برای ریبوت «دزدان دریایی کاراییب» که دقیقا به خاطر یگانگیاش معروف است عالی است. ولی این خبر باری دیگر نشان میدهد که هالیوود بیش از اینکه به ساختن «دزدان دریایی کاراییب» جدیدِ سینما علاقه داشته باشد، به بازسازیاش علاقه دارد؛ بیش از اینکه دنبال تکرار پدیدهای مثل «ماتریکس»، با ساختن چیزی جدید باشد، در جستجوی بازسازی «ماتریکس» است. ولی بگذارید فعلا بیخیال شویم. استفاده از واژهی «ریبوت» میتواند معانی مختلفی داشته باشد. ریبوتِ «کاراییب» میتواند یک بازسازی کامل باشد؛ کوبیدن بنای قدیمی و از نو ساختن؛ نگه داشتن برند و روایت یک داستان کاملا متفاوت دربارهی دزدان دریایی. اما میتواند ریبوتی «هالووین»گونه هم باشد؛ جایی که سازندگان قهرمانانِ غایب قدیمی مجموعه که اینجا ویل ترنر (اُرلاندو بلوم) و الیزابت سوآن (کایرا ناتلی) هستند را بازمیگرداند؛ یا شاید هم فیلم بعدی «کاراییب» قسمت ششم این مجموعه، دنبالهی مستقیم «مردان مُرده قصه نمیگویند» (Dead Men Don’t Tell Tales) باشد که فقط واژهی «ریبوت» به آن چسبیده است. والت دیزنی آنقدر باهوش است که میداند دنبالههایی که ارتباط تنگاتنگی با میراثِ به جا مانده از مجموعه دارند و روی نوستالژی سرمایهگذاری میکنند، در مقایسه با بازسازیها و ریبوتهای مستقیم، عملکرد بهتری در گیشه دارند. بالاخره همین دیزنی با «جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد»، غایتِ دنبالههای میراثمحور را اکران کرد. تنها مشکل ماجرا این است که «مردان مُرده قصه نمیگویند»، آخرین فیلم «کاراییب» یکجورهایی حکم بازسازی «نفرین مروارید سیاه» (Curse of Black Pearl) را داشت؛ فیلمی که سعی میکرد تا برنتون توایتز و کایا اسکودلاریو را به جایگزین ترنر و سوآن تبدیل کند و مشعلِ این مجموعه را برای ادامه به دست آنها بسپارد. پس دیزنی در حالی قصد ریبوت این مجموعه را دارد که قبلا یک بار این کار را بهطور نامحسوسی انجام داده بود ولی جواب نگرفت.«کاراییب ۵» با اینکه به ۷۹۴ میلیون دلار فروش جهانی از ۲۰۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد، اما همزمان پرفروشترین فیلم لایو اکشنِ تاریخ است که به فراتر از ۲۰۰ میلیون دلار در گیشهی خانگی تجاوز نکرد
«کاراییب ۵» با اینکه به ۷۹۴ میلیون دلار فروش جهانی از ۲۰۰ میلیون دلار بودجه دست پیدا کرد، اما همزمان پرفروشترین فیلم لایو اکشنِ تاریخ است که به فراتر از ۲۰۰ میلیون دلار در گیشهی خانگی تجاوز نکرد. اگرچه حالا حالاها میتوانیم دربارهی معنای «ریبوت» و اینکه آیا این ریبوت چیزی در مایههای «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» است یا «نیرو برمیخیزد» صحبت کنیم، ولی سوال جالبتر این است که چرا دیزنی اینقدر تلاش میکند تا این فرانچایز را زنده نگه دارد. دلیلش به خاطر این است که دیزنی تا حالا در تکرارِ موفقیت «کاراییب» با مجموعههای اورجینالِ دیگرش موفق نبوده است. فرانچایز «کاراییب» برای دیزنی خیلی مهم است. چون سه دنبالهی اول مجموعه به حدود یک میلیارد دلار فروش جهانی دست پیدا کردند و دنبالهی آخر هم به نزدیکی ۸۰۰ میلیون دلار رسید. اما مهمتر اینکه حتی دیزنی با وجود حکمرانی بر باکس آفیس، هنوز در یک بخشِ حیاتی لنگ میزند؛ دیزنی به لطف فیلمهای مارول، فیلمهای «جنگ ستارگان»، انیمیشنهای پیکسار، انیمیشنهای دیزنی و بازسازیهای لایو اکشنش روی ابرها سیر میکند. اما وقتی نوبتِ ساختن فرانچایزهای لایو اکشنِ اورجینال میشود که براساس استودیوهای خریداری شده توسط آنها یا موفقیتهای قبلی دیزنی با انیمیشنهایش نباشند، این استودیو از سال ۲۰۰۴ تاکنون مشکل داشته است. «دزدان دریایی کاراییب: نفرین مروارید سیاه» به لطف کارگردانی گور وربینسکی نشان داد که میتوان یک سواری شهربازی را بردارید، یک کاراکتر نامرسوم و عجیب (جانی دپ) به آن اضافه کنید، از ایدهی «جنگ ستارگان» الگوبرداری کنید (جک=هانسولو، ویل=لوک اسکایواکر، الیزابت=پرنسس لیا) و به موفقیتِ هیولاگونهای در باکس آفیس دست پیدا کنید. آن فیلم به لطف نقدهای قویاش، تریلرهای کنجکاویبرانگیزش و تابستانی که بین روز یادبود و چهارم جولای چندانِ پُربار نبود، توانست عملکرد غیرمنتظرهای داشته باشد. سپس دیزنی یک دههی بعد را به تلاش برای تکرارِ موفقیتِ «نفرین مروارید سیاه» با «دستیار جادوگر» (۲۱۵ میلیون دلار در دنیا از ۱۵۰ میلیون دلار بودجه)، «شاهزاده پارسی» (۳۳۰ میلیون دلار از ۲۰۰ میلیون دلار بودجه)، «جان کارتر» (۲۸۴ میلیون دلار از ۲۵۰ میلیون دلار بودجه) و «رنجر تنها» (۲۶۰ میلیون دلار از ۲۱۵ میلیون دلار بودجه) سپری کرد و یکی پس از دیگری شکست خورد؛ شاید تنها استثناییای که میتوان نام بُرد «ترون: میراث» (۴۰۰ میلیون دلار از ۱۷۰ میلیون دلار بودجه) بود که آن هم بیش از اینکه اورجینال باشد، دنبالهای بود که نانِ جایگاه کالتِ نسخهی ۱۹۸۲ را میخورد.
در همین دوران بود که دیزنی، مارول را با پرداختِ ۴ میلیارد دلار خرید و لوکاسفیلم را با پرداختِ ۴ میلیارد دلار دیگر خرید و از این دو برند برای پُر کردن کمبودهایش استفاده کرد. در ادامه دیزنی وقتی آتشبازی راه انداخت که تصمیم گرفت به جای تکرار الگوی «کاراییب»، الگوی «آلیس در سرزمین عجایب» را تکرار کند؛ ساختهی تیم برتون که به یک میلیارد و ۲۵ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کرد آغازگرِ بازسازیهای لایو اکشنِ دیزنی بود. با این حال شکست «تومارولند» (۲۰۹ میلیون دلار از ۱۹۰ میلیون دلار بودجه) و «چینخوردگی در زمان» (۱۳۰ میلیون دلار از ۱۰۳ میلیون دلار بودجه) نشان دادند که دیزنی در زمینهی به راه انداختنِ فرانچایزهای لایو اکشنِ جدید مشکل جدی دارد. امروزه اکثر موفقیتهای دیزنی را انیمیشنها، بازسازیهای لایو اکشنش براساس آیپیهای قدیمی خودش، دنیای سینمایی مارول و فیلمهای «جنگ ستارگان» تشکیل میدهند. این چیز کمی نیست؛ مخصوصا اگر هدف آنها فقط سودآوری و چیرگی هرچه بیشتر بر بازار باشد. ولی دیزنی از زمان «گنجینهی ملی» (۳۴۷ میلیون دلار از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه) در سال ۲۰۰۴ و «وقایعنگاری نارنیا: شیر، جادوگر و کمد» (۷۴۵ میلیون دلار از ۱۸۰ میلیون دلار بودجه) در سال ۲۰۰۵ تاکنون، هیچ فرانچایزِ لایو اکشنِ موفقِ جدیدی نداشته است. پانزده سال بعد از «نفرینِ مروارید سیاه»، موفقیت آن فیلم وعدهی بزرگی به نظر میرسد که هنوز دستنیافتی باقی مانده است؛ همچون نقشهی گنجی که خیلیها در جستجوی محلِ ضربدر قرمز روی نقشه، جان خودشان را از دست دادهاند و موفق نشدهاند. خلاصه اگر سینماروها بعد از اپیزود نهم «جنگ ستارگان» که داستانِ لوک اسکایواکر را به انتها میرساند، از اهمیتِ دادن به «جنگ ستارگان» دست بکشند یا اگر مردم بعد از «اونجرز ۴»، دیگر به اندازهی گذشته به دنیای سینمایی مارول اهمیت ندهند، دیزنی بیش از همیشه به «دزدان دریایی کاراییب» نیاز دارد؛ به ویژه با توجه به اینکه انیمیشنهای کمی وجود دارند که بازسازیشان بتواند فروشی به بزرگی امثالِ «دیو و دلبر»، «شیر شاه» و «علاالدین» داشته باشد.
بالاخره با امثال «کریستوفر رابین» و «اژدهای پیت» دیدهایم در صورتی که انیمیشنهای این بازسازیها در مغز مردم فرو نرفته باشند، نسخهی لایو اکشنشان عملکردِ خارقالعادهای نخواهد داشت. همچنین «آلیس درون آینه» (۲۹۹ میلیون دلار از ۱۷۸ میلیون دلار بودجه) نشان داد که این بازسازیهای لایو اکشن چندانِ دنبالهپسند نیستند؛ هرچند دیزنی دوباره با «مالفیسنت ۲» (Maleficent 2) دارد شانسش را در سال ۲۰۲۰ تکرار میکند. این حرفها به این معنی نیست که تمام این گمانهزنیها به همین شکل اتفاق خواهد افتاد. ولی هیچکس نمیداند دنیای سینمایی مارول و جنگ ستارگان بعد از به اتمام رسیدنِ داستانهای بزرگشان چه شکلی خواهند شد. هیچکس نمیداند بعد از اینکه دیزنی بهترین آیپیهایش را بازسازی کند، چه اتفاقی میافتد. پس داشتنِ «دزدان دریایی کاراییب» و البته دنبالههای «آواتار» برای پول در آوردن در کنار مجموعههای فعلیشان حکم یکجور بیمه را دارد. اگر دیزنی بتواند فرانچایز «کاراییب» را در کنار دنیای سینمایی مارول، «آواتار» و فیلمهای لوکاسفیلم (جنگ ستارگان و ایندیانا جونز) زنده نگه دارد بهتر خواهد بود؛ حالا چه مارول و لوکاسفیلم به حکمرانیشان ادامه بدهند و چه ندهند. دیزنی هرچقدر هم بزرگ باشد، موفقیتهایش حاصلِ یک سری مجموعهی خاصِ تکراری است. موفقیتِ مجموعهی پنج قسمتی «کاراییب» که به ۴ و نیم میلیارد دلار فروش کلی دست پیدا کرد حکم یک اتفاقِ منحصربهفرد را برای آنها دارد که آنها در تکرارش مشکل داشتهاند. این حرفها به این معنی نیست که دیزنی به خاطر کاری که با موفقیت فیلمهای مارول و لوکاسفیلم انجام داده لایق تحسین نیست. ولی ۱۵ سال بعد از اینکه «نفرین مروارید سیاه»، ۶۵۴ میلیون دلار از ۱۴۰ میلیون دلار بودجه به دست آورد، این فرانچایزِ تنها دستاوردِ دیزنی است که از صفر متعلق به خودش است.
جدول ۱۰ فیلم برتر هفته
ردیف | نام فیلم | درآمد آخرهفته | مجموع آمریکای شمالی |
---|---|---|---|
۱ | Halloween | ۳۲ میلیون دلار | ۱۲۶/۶ میلیون دلار |
۲ | A Star is Born | ۱۴/۱ میلیون دلار | ۱۴۸/۷ میلیون دلار |
۳ | Venom | ۱۰/۸ میلیون دلار | ۱۸۷/۲ میلیون دلار |
۴ | Goosebumps 2: Haunted Halloween | ۷/۵ میلیون دلار | ۳۸/۳ میلیون دلار |
۵ | Hunter Killer | ۶/۶ میلیون دلار | ۶/۶ میلیون دلار |
۶ | The Hate U Give | ۵/۱ میلیون دلار | ۱۸/۳ میلیون دلار |
۷ | First Man | ۴/۹ میلیون دلار | ۳۷/۸ میلیون دلار |
۸ | Smallfoot | ۴/۷ میلیون دلار | ۷۲/۵ میلیون دلار |
۹ | Night School | ۳/۲ میلیون دلار | ۴۱/۴ میلیون دلار |
۱۰ | Mid90s | ۳ هزار دلار | ۳/۳ میلیون دلار |
0 دیدگاه