Scroll down

اپیزود سوم فصل آخر Game of Thrones در صورت روشن‌تر بودن چگونه به نظر می‌رسید؟

اپیزود سوم فصل آخر Game of Thrones در صورت روشن‌تر بودن چگونه به نظر می‌رسید؟

یکی از بزرگ‌ترین شکایت‌های قسمت سوم فصل آخرِ Game of Thrones مربوط به تاریکی بیش از اندازه‌اش می‌شد. اگر این اپیزود روشن‌تر می‌بود، چگونه به نظر می‌رسید؟ همراه ما باشید.

مقالات مرتبطنقد سریال Game of Thrones؛ قسمت سوم، فصل هشتمپرسش و پاسخ: قسمت سوم فصل هشتم سریال Game of Thrones

تمام کسانی که اپیزود سوم فصل آخرِ «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) را تماشا کردند قبول دارند که این اپیزود زیادی تاریک بود. اما درباره‌ی اینکه آیا تمرکز بیش از اندازه‌ی این اپیزود روی تاریکی، بخشی از تلاشِ تحسین‌آمیزِ سازندگان برای واقع‌گرایی یا خرابکاری آنها که منجر به غیرقابل‌دنبال کردنِ اکشن شده بود اختلاف نظر وجود دارد. برای عده‌ای سختی دیدن جزو نکات مثبتِ این اپیزود بود و برای عده‌ای دیگر یکی از نکاتِ آزاردهنده‌اش. ما اینجا با گروه دوم کار داریم. سوالی که بعد از این اپیزود مطرح شد این بود که اگر تصاویرِ این اپیزود کمی روشن‌تر بود، با چه نتیجه‌ای طرف می‌بودیم؟ اگر «شب طولانی» کمی روشن‌تر بود چه چیزهایی را می‌توانستیم ببینیم که در حالتِ اصلی از دست‌مان در رفتند؟ فارغ از اینها، با روشن کردنِ تصاویر این اپیزود می‌توان دنیای آلترناتیو دیگری را متصور شد که «شب طولانی» با رنگ و لعاب بیشتری پخش می‌شد:

در این نما سانسا را می‌بینیم که از بالای دیوارهای وینترفل مشغول تماشای حمله‌ی قریب الوقوعِ ارتش مردگان است. در عکسِ اصلی، با توجه به موهای شخصیتی که پشتش به ما است می‌توانیم تشخیص بدهیم که او سانسا است و او در حال انجام چه کاری است. اما در نسخه‌ی روشن‌تر، اطلاعاتِ بیشتری از این صحنه به دست می‌آوریم. به نظر می‌رسد که ارتشِ دوتراکی‌ها و آویژه‌ها که در پایین‌ِ او مستقر هستند، هدفِ اصلی این نما هستند، اما در عکس اصلی به سختی می‌توان تفاوتِ دوتراکی‌ها و آویژه‌ها را از یکدیگر تشخیص داد و آنها یک‌جورهایی درونِ یکدیگر ترکیب شده‌اند. همچنین در عکسِ روشن‌تر می‌توان خطِ افق که ارتشِ مردگان قرار است از درون آن ظاهر شوند را دید؛ از آنجایی که هدفِ این نما، به تصویر کشیدنِ مقیاس و فاصله و گستره‌ی میدانِ نبرد است، عدم توانایی در دیدنِ ارتش و خط افق، جلوی آن را از رسیدن به هدفش گرفته است.

این نما مربوط به صحنه‌ای است که مجبورم کرد سرم را آن‌قدر کج و کوله کرده و خودم را آن‌قدر به مانیتور نزدیک کنم تا از هویتِ سوژه‌اش آگاه شوم. ولی برای عده‌ای که وظیفه‌شان به عنوان یک بیننده را انجام نداده بودند (!) و برای هرچه بهتر دیدن این صحنه به سرشان کش و قوس نداده بودند، زنده ماندن جورا مورمونت از حمله‌ی شکست‌خورده‌ی دوتراکی‌ها را از دست داده بودند. برای آنها جورا یکی از کسانی بوده که با خاموش شدنِ آرخ‌های شعله‌ورِ دوتراکی‌ها در دوردست جان خودش را از دست داده بوده. تا اینکه بعدا معلوم می‌شود که نه خیر، او زنده است. اگرچه من از تاریکی نماهای بازگشتِ بازماندگان حمله‌ی دوتراکی‌ها آن‌قدر جان سالم به در بردم که متوجه‌ی بازگشت جورا شوم، ولی در عوض جزو آن دسته از کسانی بودم که متوجه‌ی زنده ماندن گوست نشدم و از آنجایی که گوست تا پایان این اپیزود ناپدید می‌شود، تصورِ اینکه حیوانِ جان اسنو مُرده است آسان بود. خلاصه اینکه در نسخه‌ی روشن‌تر این نما می‌بینیم که بله، جورا در راه بازگشت به قلعه است. چیزی که حتی بیشتر از زنده ماندنِ جورا مهم است و در نسخه‌ی تاریک‌تر دیده نمی‌شود، حالت چهره‌ی وحشت‌زده‌اش است که ظاهرا آن‌قدر مهم بوده که کارگردان یک کلوزآپ از آن گرفته است؛ حالت چهره‌ای که بدون کلام قرار است هر چیزی را که درباره‌ی وحشتی که در فراسوی تاریکی آنسوی میدان نبرد وجود دارد بهمان منتقل کند، اما تیرگی تصویر به او اجازه نمی‌دهد.

این نما مربوط به لحظه‌ای است که موجِ سونامی‌وارِ ارتشِ مردگان به آویژه‌ها برخورد می‌کند. نسخه‌ی روشن‌تر این نما چیزِ خاصی را درباره‌ی اتفاقی که دارد می‌افتد تغییر نمی‌دهد. این لحظه آن‌قدر پُرهرج و مرج است که چه در عکس اصلی و چه در عکس روشن‌تر، با برخوردِ قاطی‌پاتی ارتش مردگان و آویژه‌ها طرفیم. اما یکی از عناصرِ بصری خیلی خوب این صحنه این است که وقتی این دو گروه با هم درگیر می‌شوند، ما فقط توانایی دیدن چهره‌های یکی از ارتش‌ها را داریم. به لطفِ کلاهخودهای آویژه‌ها، تنها چهره‌هایی که دیده می‌شوند به زامبی‌های شاه شب اختصاص دارند. کارگردان از طریق این نکته، نه تنها می‌تواند کاری کند تا بفهمیم چه کسی در حال مبارزه کردن با چه کسی است، بلکه می‌تواند با استفاده از ظاهر شدن ناگهانی چهره‌های مورمورکننده و زشتِ زامبی‌ها، به جنبه‌ی وحشتناک این مبارزه هم بیافزاید. ولی اتفاقی که در عکسِ اصلی افتاده این است که تاریکی کاری کرده تا هر دو ارتشِ زنده‌ها و مردگان با هم ترکیب شوند و تنها نکته‌ی متمایزکننده‌شان را از دست بدهند.

یکی دیگر از نقاط داستانی این اپیزود که به خاطر عدم نورپردازی خوبش که نیازی به سردرگمی غیرضروری نداشته، نمایی است که آریا «چیزی» را به دست سانسا می‌دهد و از او می‌خواهد تا به سردابه‌ها برود و با توجه به دیالوگی که به زبان می‌آورد، می‌توان حدس زد که آن «چیز»، یک خنجر است. اما نکته این است که خنجرها در این سریال، از عناصر مهمِ داستان هستند. سوال این است که آریا چه خنجری را به سانسا می‌دهد؟ شخصا مثل عده‌ای از تماشاگران در این صحنه فکر کردم که آریا، خنجر والریایی‌اش که در پایان این اپیزود، با استفاده از آن شاه شب را می‌کشد را به سانسا داده است (بالاخره خودش به تازگی به لطفِ گندری، صاحب یک سلاح حرفه‌ای‌تر و مناسب‌تر شده بود). اگرچه نسخه‌ی روشن‌تر عکس هم چندان در تشخیص دادن ماهیت خنجر کمک‌کننده نیست، ولی حداقل با توجه به لبه‌ی ناهموارش می‌توان حدس زد که این سلاح، نه خنجر والریایی آریا، بلکه یکی از خنجرهای ساخته‌شده از آبسیدین است.

تاریکی این اپیزود در نماهای لانگ‌شات از صحنه‌‌های شلوغ بیشتر از همه آزاردهنده بود و این نما یکی از آنهاست. در عکس اصلی به زور می‌توان تشخیص داد که دقیقا در این تصویر در حال دیدن چه چیزی هستیم. آیا تمام نقاط تیره‌ای که در این تصویر می‌بینیم، ارتش زنده‌ها هستند؟ آیا تمام آنها، ارتش مردگان هستند؟ آیا ناگهان کارگردان به نمایی از مزرعه‌‌ی گندمی در وسط ناکجا آباد کات زده است؟ معلوم نیست. تازه در نسخه‌ی روشن‌تر عکس می‌توان دید که نیروهای آویژه مشغول ایستادگی در مقابلِ ارتش زامبی‌ها هستند.

اما مشکلِ تاریکی این اپیزود فقط به مخفی ماندن اطلاعات و اتفاقات از چشم بیننده خلاصه نمی‌شود، بلکه جلوی دیده شدنِ فیلمبرداری زیبای این اپیزود را هم می‌گیرد. کافی است به نسخه‌ی روشن‌تر این نما نگاه کنید تا ببینید که تمام نماهای داخلِ سردابه‌های وینترفل می‌توانست با این زیبایی، کورسوی روشنایی انسانیتی که در مقبره‌های زیرزمینی گرفتار شده‌اند را به تصویر بکشد، اما تنها چیزی که از عکس اصلی مشخص است، تیرگی خالص است.

اما بعضی‌وقت‌ها در طول این اپیزود، صحنه‌هایی است که اگرچه تاریکی معمولِ این اپیزود جلوی تشخیص دادن اتفاقی که دارد می‌افتد را نمی‌گیرد، ولی تاریکی از مقدار جزییاتِ اتفاقی که قابل‌تشخیص دادن است می‌کاهد. مثلا آن‌قدر در نمای بالا، حرکت و جنبش وجود دارد که می‌توان دید که یکی از سیاهی‌لشگرهای ارتشِ زنده‌ها از لبه‌ی دیوار قلعه سقوط می‌کند و به درونِ دریای زامبی‌های پایین فرود می‌آید. اما در حالی در عکس اصلی باید جای خالی (که زامبی‌های پشت دیوار وینترفل هستند) را خودمان پُر کنیم که در نسخه‌ی روشن‌تر عکس می‌توانیم واقعا چهره‌ی وحشت‌زده سربازِ وینترفلی و وول وول خوردن تک‌تک آن زامبی‌های لعنتی که مثل یک دسته سوسک‌های چندش‌آور، آن پایین منتظر سلاخی کردن این سرباز بیچاره هستند را ببینیم.

نمونه‌ی دیگری از کاهش جزییاتِ تصویری قابل‌تشخیص به خاطر تاریکی را می‌توان در این نما دید. در عکس اصلی می‌توان تشخیص داد که گروهی از زن و بچه‌ها و غیرجنگجوها در سردابه‌های وینترفل پناه گرفته‌اند. اما حداقل یک سوم افراد حاضر در این صحنه به دلیل تاریکی مشخص نیستند و همچنین حالتِ قوسی‌شکل سقفِ سردابه که حس یک تابلوی نقاشی قرون وسطایی را به این نما داده است هم از چشم پنهان شده است و عمق و نظم هندسی این نما را از آن سلب کرده است.

منهای این تصاویر، یکی از طرفداران سریال، دوتا از سکانس‌های «شب طولانی» را روشن‌‌سازی کرده است؛ سکانس مبارزه‌ی جان اسنو روی ریگار در برابر شاه شب روی ویسریون را می‌توانید از اینجا و سکانس حمله‌ی جنازه‌های متحرک‌شده‌ی سردابه‌های وینترفل را هم می‌توانید از اینجا تماشا کنید. در نهایت چیزی که از نسخه‌ی روشن‌تر تصاویر و ویدیوهای سریال متوجه می‌شویم این است که روشن‌تر شدن آنها الزاما آسیب خاصی به جنبه‌ی واقع‌گرایانه‌شان که ظاهرا هدف سازندگان بوده است نزده است. در نسخه‌ی روشن‌ترِ تصاویر هم کماکان تیرگی، رنگِ قالب بر تصویر است، اما در عوض این تصاویر از کمی وضوح هم بهره می‌برند تا تاریکی‌شان در ترکیب با کمی روشنایی، از نقطه‌ی ضعف، به نقطه‌ی قوت تغییر کند.

منبع : زومجی

label شنبه, 14 اردیبهشت 1398 11:01

0 دیدگاه

دیدگاه شما

سوالی دارید ؟ با پشتیبانی ما در تلگرام تماس بگیرید

پشتیبانی

instagram
telegram