مصاحبه جوانا هاگ درباره فیلم The Souvenir
فیلمهایی که با سبک بیوگرافی ساخته میشوند، همگی خوب از آب در نمیآیند اما فیلم سوغات (The Souvenir) اثر آخر جوانا هاگ استثنا بود و در ساندنس ۲۰۱۹ حسابی درخشید.
قطعا به جرئت میتوان گفت که یکی از آثار برجسته و بسیار مهم جشنواره ساندنس سال ۲۰۱۹، آن هم از جهات مختلف، فیلم The Souvenir (سوغات)، آخرین اثر سینمایی جوانا هاگ بود. این اثر حتی برنده جایزه بهترین فیلم دراماتیک جهان در این جشنواره شد. هاگ در این فیلم بهصورت عمیق به سراغ آثار قبلی خودش رفته است، آنها را تا حدودی ترکیب کرده است و ویژگیها و نکات مختلف آنها را هم در این اثر وارد کرده است؛ آثاری مانند فیلم Exhibition (نمایشگاه) از سال ۲۰۱۳، فیلم Archipelago (مجمعالجزایر) از سال ۲۰۱۰ و فیلم Unrelated (نامربوط) از سال ۲۰۰۷. جانانا هاگ داستان شخصیتی به نام جولی را حکایت میکند؛ یک زن جوان ساده و توانا که اشتیاق زیادی به ساخت فیلمهای مختلف دارد. از طرف دیگر هم او در خطر نابود شدن توسط یک رابطه خطرناک قرار دارد که تمام زندگی او را تحتالشعاع قرار میدهد.
توصیفهای کوتاه و کوچک نمیتوانند آنطور که باید و شاید عدالت را در حق این فیلم رعایت کند و بهترین تجربه را زمانی میتوان داشت که آن را با دقت تماشا کرد. شما در این فیلم به واسطهی ترکیبی از صحنههای بسیار زیبا و همچنین فضاهای داخلی با فیلمبرداری گسترده به خوبی داستان آن را متوجه میشوید و پیغام آن را درک میکنید. از جمله بازیگران این فیلم میتوان به آنر سوینتن بایرن اشاره کرد که برای اولینبار روی صفحهنمایش سینما ظاهر شده است و نقش جولی را ایفا میکند. از طرف دیگر هم تام برک نقش شخصیتی به نام آنتونی را ایفا میکند که یک فرد معتاد فریب دهنده و نسبتا نابودگر محسوب میشود. تیلدا سوینتن هم از جمله بازیگران این اثر است که نقش مادر جولی را ایفا میکند. هاگ در این فیلم از ژورنالها، نامهها و حتی اولین فیلمی که با دوربین ۸ میلی متری فیلمبرداری کرده بود، استفاده کرد.
هاگ در این پروژه شخصیتهایی را که در خاطرات و حافظه خودش بود به بازیگران سپرد تا آن را با روشهای مخصوص خودشان درک و «هضم» کنند (همانطور که خودش برای آنها بیان کرده بود) و بعد هم به روی پرده سینماها بیاورند. عنوان این فیلم با نقاشی زیبایی اشتراک دارد که مربوطبه اواخر قرن هجدهم میشود. این همان نقاشیای است که جولی و آنتونی در مجموعه والاس در شهر لندن دیده بودند؛ نقاشیای که تصویر زنی را به نمایش گذاشته بود که حرفهایی را روی یک درخت حک میکرد. یک روز بعد از اینکه فیلم سوغات در جشنواره ساندنس سال ۲۰۱۹ به نمایش درآمد و این فیلمساز بزرگ و معاصر را به مخاطبان جدید معرفی کرد، گزارشگر سایت محبوب فیلم کامنت مصاحبهای را با هاگ ترتیب داد. آنها در طی این مصاحبه درباره روند ساخت این فیلم صحبت کردند. متن زیر گزیدهای از مصاحبه سایت فیلم کامنت با جوانا هاگ است:
شما در نمایش اولیه فیلم سوغات به این موضوع اشاره کردید که زندگی شخصی خودتان نقطه شروعی برای ساخت این اثر بوده است. اما کم کم همه چیز تغییراتی پیدا کردند و تبدیل به چیز کاملا جدیدی شدند. میتوانید کمی بیشتر درباره این موضوع صحبت کنید؟
ماجرا پیچیدهتر و شلوغتر از آن چیزی است که من در جلسه پرسش و پاسخ مطرح کرده بودم؛ از نظر اینکه چه اتفاقات پس و پیشی در زندگی من رخ داد و بعد باعث شد که من در مقابل چه چیزهایی قرار بگیرم. واقعا هم یک برهه زمانی در زندگی من وجود داشت که من نمیدانستم چه چیزهایی واقعی و چه چیزهایی غیرواقعی هستند. بنابراین مسائل واقعی و ساختگی یک سردرگمی و گیجی واقعی را به وجود میآورند. من هم واقعا از این شرایط لذت میبرم. اما یک سری چیزهایی ضروری محسوب میشدند که واقعی هستند. من زمانی داشتم با تام برک درباره کیمیاگری واقعی و خلق چیزهای جدیدی صحبت میکردم.
زیرا من به معنای واقعی کلمه داشتم چیزی را دوباره خلق میکردم: آپارتمان دقیقا براساس آپارتمان خودم است و شخصیتها هم دقیقا براساس افرادی ساخته شدند که یا خودم بودند یا من آنها را میشناختم. اما چگونه قرار بود بازیگران همه چیزهایی را که درون من وجود داشت، بدانند و از آنها در ایفای نقش خودشان استفاده کنند؟ سر پروژه ساخت این فیلم واقعا اتفاقات فوق طبیعی و ماورائی رخ داد. اینکه حرفهای خاصی از دهان شخصیتها خارج میشد که دقیقا همان حرفهایی بود که من در گذشته شنیده بودم و حالا به یاد میآوردم.
دیدار و گفتگوی اولیه که بین جولی و آنتونی نمایش داده شد، همان صحنهای که تنها سه یا چهار خط در آن وجود دارد، کل تاریخچه بازنمایی تجربه زندگی در هنر را به نمایش میگذارد. دیدن فیلم سوغات در جشنواره ساندس خیلی جالب است. زیرا اینجا جایی است که انگار همیشه نسبت به مفهوم اصالت، احساس خودآگاهی وجود دارد. تجربه شما چگونه بود؟
این اولینبار است که من به اینجا میآیم. اما تصویری که من همیشه از جشنواره ساندنس داشتم، این بود که اینجا فضایی برای سینمای مستقل آمریکایی است. البته من حس نمیکنم که الان در حال ساخت چنین چیزی باشم. بنابراین من مدام به این موضوع فکر میکردم که: «اوه، حالا من چگونه قرار است خودم را در این دنیا قرار دهم؟» زیرا من همیشه این جشنواره را به یک شکل خاصی میدیدم. البته چیزی که حالا فهمیدم خوب یا بد نیست، فقط با تصور من تفاوت دارد. بودن در اینجا درست مانند این است که من ناگهان به شکل خاصی در طبیعت قرار بگیرم. بعد هم یک سیرک کامل در آنجا برگزار شود.
اگر شما ۵ سال پیش این سؤال را از من میپرسیدید که: «فکر میکنی این فیلم در کجا نمایش پیدا کند؟» من قطعا و لزوما اسم جشنواره ساندنس را نمیآوردم. اما حالا من اینجا هستم و به نظر میرسد که برخی از افراد میتوانند فیلم من را درک کنند. من خیلی خوشحالم که این فیلم کار خود را از این جشنواره آغاز کرد. زیرا اگر در کشور انگلستان کار خودش را آغاز میکرد یا حتی کل اروپا، شاید یک چیز کاملا جدید محسوب نمیشد و یک فیلم معمولی به حساب میآمد. اما حالا این اتفاق برای من یک چیز کاملا جدید است. برای همین هم من واقعا نسبت به آن هیجان دارم و خوشحال هستم.
به نظر من روشی که شما در پیش گرفته بودید تا داستان خود را بازگو کنید، واقعا فوقالعاده بود. این روش اشتیاق مخاطب را برای درک بیشتر روایت، افزایش میداد. زمانیکه من فیلمهای شما را تماشا میکنم، من کاملا میدانم که باید انتظار چه چیزی را بکشم و چه اتفاقی قرار است رخ دهد. حتی ممکن است من بهصورت ناخودآگاه هم دوست داشته باشم که اتفاق خاصی رخ دهد. شما هم بدون هیچ مقاومتی دربرابر انتظارات و چیز دیگری، اغلب اوقات نشان میدهید که همیشه، ماجرا درباره آن نوع معمول گرفتن و دادن نیست.
بله، درست است. حالا این حرف شما به این معنی است که برخی اوقات شکل و نتیجهای که داستان به خود میگیرد، ناامید کننده است؟
نه، نه، بهعنوان مثال، من اغلب اوقات در فیلمهای مختلف به این موضوع پی میبرم زمانیکه یک شخصیت به یک نوع ماده خاصی اعتیاد دارد، داستان دیگر موج و مسیر مخصوصی را در پیش میگیرد. اما در فیلم شما اصلا اینگونه نیست. بلکه این ماجراها باعث میشود که داستان و زندگی جولی دراماتیکتر بشود. او در داخل زندگی خود یک تعادلی را به وجود میآورد که بین خود و زندگی یک بالانسی به وجود بیاید. او اجازه نمیدهد که مشکلات کنترل او را در دست بگیرند.
بله. من هم متوجه شدم که خودم از یک الگوی خاصی برای داستان خودم پیروی نمیکنم. البته اینطور هم نیست که من آگاهانه این کار را انجام نمیدادم. اما خب خیلی مراقب این قضیه بودم تا کاری را انجام ندهم که تحت تاثیر چیزی دیگری بوده است یا به خاطر اینکه مخاطب اینطور از من و داستانم انتظار دارد یا به خاطر اینکه مخاطب چه چیزی را دوست دارد. داستان باید بهگونهای نوشته میشد که نزدیک باشد، به تجربه من نزدیک باشد اما در عین حال برای خودم هم جالب و جذاب باشد؛ از این نظر که چیزهایی در حال آشکار شدن بود. من مدتها پیش عشق و علاقهام را نسبت به ساختار تحمیلی و ثابت از دست داده بودم. حالا من واقعا تلاش میکنم تا غرایز یا چیزهایی را که خودم دوست دارم دنبال کنم. ممکن است برخی از آن غریزهها ضد نمایشی یا ضد دراماتیک باشد. شاید هم من درام را در چیزها و کارهای کوچک ببینم.
زمانیکه شما دارید یک صحنه را با بازیگران خود کار میکنید، چگونه فیلمبرداریها را انجام میدهید و متوقف میکنید؟ چگونه تمام این کارها داخل فرایند ساخت فیلم صورت میگیرند؟
این موضوع صحنه به صحنه فرق میکند و بستگی به مدل سکانس دارد. بهعنوان مثال، اگر بازیگران دور یک میز نشسته باشند، من تلاش میکنم تا چینش آنها را متفاوت انجام دهم که هر کدام در مکانهای مختلفی قرار بگیرند. من به این نتیجه میرسم که آنها بهتر است در کجا بنشینند؛ از نظر پویایی و دینامیکی که در آن صحنه در جریان است. بنابراین انجام دادن این کار خیلی سازمانیافته است و بستگی به خود صحنه دارد. بعد از انجام این کارها، من ابتدا یک فیلمبرداری اولیه را انجام میدهم؛ فیلمبرداریای که خیلی خشن و پر از آشوب و هرجومرج است. اما من خیلی از ان لذت میبرم. من اول از همه این فیلمبرداری را انجام میدهم و بعد هم آن را اصلاح میکنم. اما برای هر صحنه همه چیز واقعا فرق میکند و ممکن است هر چیزی دستخوش تغییرات شود.
بهطور مثال در همان صحنه شام با پاتریک، کارگردان فیلم، جایی که جولی متوجه میشود که آنتونی به هروئین اعتیاد دارد؛ ما تصمیم گرفتیم که هر فیلمبرداری باید از یک زاویه خاص و متفاوت انجام شود. بنابراین ما اصلا سعی نکردیم و کارمان را پیوسته انجام ندادیم. ما بهطور مداوم در حال تغییر کردن بودیم. از آنجایی هم که آن آپارتمان دیوارهای بزرگ آینهای داشت، انجام این کار و بازی کردن با این امکانات جذابیت زیادی را به همراه داشت. برخی اوقات ما صحنههای خود را از درون آینهها فیلمبرداری میکردیم. برخی اوقات هم برعکس کار خود را انجام میدادیم و در کل ما بهصورت مداوم در حال حرکت و تغییر دادن شرایط بودیم.
من در این پروژه با یک تیم فیلمبرداری واقعا فوقالعاده کار کردم که اولین همکاری ما محسوب میشد؛ این فیلمبردار دیوید رادکر نام داشت. البته یک سری صحنهها هم نحوه فیلمبرداری تفاوت داشت. یک سری صحنهها واقعا ساده انجام میشد که ما دوربین را یک جای ثابت قرار میدادیم. بازی کردن با صحنهها و حرکت دادن جایگاه دوربین واقعا کار جذاب و سرگرمکنندهای است.
شما یک صحنه بسیار زیبای دیگر هم داشتید. این صحنه از پنجره آپارتمان جولی فیلمبرداری شده بود که منظره خیابان را نمایش میداد. شما در این صحنه خیلی زیبا کار کردید؛ به طوری که ما مدام به سمت آن برمیگردیم.
بله، این کار بهطور همزمان هم جذاب بود و هم چالش برانگیز. زیرا آن صحنههای خیابان که از داخل آپارتمان نشان داده میشد، براساس اسلایدهای ۳۵ میلی متری بود؛ اسلایدهایی که من اوایل دهه ۸۰ فیلمبرداری کرده بودم.
همچنین در نمایش اولیهی فیلم، شما چیزی درباره این گفتید که از نوستالژی دوری کرده بودید. این حرف ممکن است واضح به نظر بیاید اما میتوانید کمی درباره این صحبت کنید که چرا دوست نداشتید از المانهای نوستالژی در کار خود استفاده کنید؟
من فکر میکنم که انجام این کار میتواند احساسی باشد. مسائل احساسی هم خیلی به نظر من جالب نیستند. اما از لحاظ زمانی خیلی نسبت به آن زمان احساس دلتنگی و نوستالژی میکنم. زمانیکه من به گذشته نگاه میکنم و خاطرات خودم را که در آن زمان نوشتم نگاه میکنم و به ایدههایی که آن زمان داشتم فکر میکنم و اینکه چه حسی داشتم؛ این حس به من دست میدهد که به روش خاصی بتوانم دوباره همان زمان و احساسات را حس کنم. من نمیگویم که دوست دارم دوباره ۲۰ ساله باشم. اما شاید برخی از قسمتهای آن زمان باشد که حس خوب و زیبایی داشته باشند که بخواهم دوباره تجربهشان کنم.
بنابراین این هم یک نوع نوستالژی است اما من اصلا دوست ندارم که چنین چیزی را در فیلم خود وارد کنم. بهنوعی انگار که دارم حجاب و پوششی را روی آن قرار میدهم. این به خاطر این نیست که من آن حس را نمیخواهم، البته درهرصورت من با احساس با آن مسائل ارتباط ندارم، اما آنها یک سری احساسات خاص هستند و دوست ندارم که آنها را وارد فیلم خودم بکنم.
در رابطه با جولی، اینطور میتوان گفت که او انگار یک نیاز واقعی را احساس میکند که حق دارد داستان خود را برای همه تعریف کند. او مدام کاری میکند که خودش را توجیه کند. درست مانند همان دو آزمونگری که در مدرسه فیلم کار میکردند. او مدام حس میکند که باید خودش را توجیه و درست کند.
این ارتباط خیلی زیادی با تجربه خود من دارد. همان تجربهای که من فوقالعاده دوست داشتم این فیلم را بسازم. زمانیکه من در دهه ۸۰ برای بار اول به این موضوع فکر کردم، خیلی زود وارد رابطهای مانند آن شدم و تجربههای مشابهی را در آن زمان داشتم. من مدام این حس را داشتم که من این حق را ندارم که فیلم مورد علاقه خودم را بسازم. من ایده و فکر اینکه این فیلم را بسازم در ذهن داشتم و مدام به آن فکر میکردم اما فکر نمیکردم که حق ساختنش را داشته باشم. تقریبا از آن ماجراها چند سال گذشت و همین چند سال اخیر بود؛ زمانیکه من بالاخره تصمیم گرفتم که فیلم سوغات را بسازم. من دیگر در این زمان حس میکردم که من بهنوعی حق ساختن آن را دارم. راستش را بخواهید من حتی حالا هم من با این موضوع درگیر هستم. زیرا من بهنوعی فکر میکنم که این داستان من نیست. حتی بخش دیگر فیلم یا بخش دیگر داستان یا حتی بخش دیگر دیدگاه و پرسپکتیو، دیگر آن ماجراها وجود ندارند و واقعی نیستند. من هنوز با این موضوع تنش و درگیری دارم.
این حس از کجا آمد؟ همان حسی که به شما این جرئت را داد تا به سمت جلو حرکت کنید و کار را انجام دهید؟
فکر میکنم که من دیگر به این نتیجه رسیده بودم که من اصلا مجبور نیستم که چیزی را بهصورت دقیق بیان کنم. این داستان میتواند برداشت من از آن برهه زمانی باشد و من میتوانم صاحب این برداشت باشم. من میتوانم هر کاری که دوست دارم با این داستان و برداشتی که من از آن زمان دارم، انجام دهم. اگر فرد دیگری هم آن را دید که با هر دوی ما در آن برهه زمانی آشنایی داشت و میگفت: «اوه، این ماجرا درست نبود، تو او را به درستی نمایش ندادی»، خب، من فکر میکنم به جهنم که این طور نیست. این داستان مختص به من است. این دیدگاه و نظر من است.
در حال حاضر من دارم به یک صحنه خاص فکر میکنم که فیلم تکرار میشود و بهنوعی دور میزند. زمانیکه جولی یک تماس تلفنی را از صحنه استودیو برقرار میکند؛ استودیویی که در حال کار کردن یا ساخت یک فیلم است. زمانیکه او بازمیگردد، در صحنه و استیج همیشه محکم و خوب بسته میشود. به نظر میرسد که این صحنه، تقریبا همان چیزی است که شما میگویید. این همان فضای هنر او محسوب میشود. او میتواند همه را پشت سرش رها کند و کاری را انجام دهد که دوست دارد.
دقیقا، درست است، او میتواند هر کاری را که دوست دارد انجام دهد. خود داستان هم درباره کسی است که در تلاش است تا حقی را پیدا کند که میتواند کار مخصوص به خودش را انجام دهد و بسازد.
در صحنههای پایانی این فیلم، بخش تیتراژ اعلام میکند فیلم The Souvenir, Part Two (سوغات، بخش دوم). آیا شما در حال جمعآوری نوشتههای مخصوص برای فیلم بعدی هستید؟
بله، من در حال نوشتن فیلمنامه آن هستم. ما در ماه ژوئن قصد داریم که مراحل ابتدایی تولید را آغاز کنیم.
منبع : زومجی
0 دیدگاه